مجسمه های العبید
این شئ در منطقه باستانی العبید در عربستان کشف شده و متعلق به ۵۹۰۰-۴۰۰۰ قبل از میلاد مسیح است. این اثر حتی قدیمی تر از قدمت فرهنگ سومری ست. آنها هرگز نتوانستند توضیحی برای این وسیله پیدا کنند، در نتیجه آن را متعلق به مراسم سنتی آن زمان نامیدند. این ظاهر عجیب و منحصر به فرد احتمالاً فقط می تواند یک اثر هنری بسیار نادر یا سمبل چیزی باشد، یا کسی که هنرمند در آن زمان دیده… همچنین مجسمه های الهگان نیز منطبق با همین شمایل در دورۀ و منطقۀ مشابهی در العبید کشف شدند.
(توضیح: احتمالا این شی به صورتی تصادفی کشف شده است .چون عربستان به دلایل ناشناخته ای اجازه اکتشاف درباره آثار باستانی این کشور را نمیدهد. )
تصاویر دیگری از این نوع مجسمه های یافت شده:
منبع: http://www.bluemoonnews.net/images1.htm
The wilendorf venus
مجسمۀ ونوس ویلندورف از اروپا متعلق به ۳۰۰۰۰ سال پیش است. طراحی های روی سر آن نکنۀ قابل توجهی ست و باستانشناسانی که جراٌت اظهار نظر در این مورد داشتند احتمال دادند این نوعی پوشش طرح دار است که سر مجسمه را پوشانده. جزئیات طراحی و دوخت بسیار دقیق است. در این صورت چه کسی خیاط این ونوس بوده؟ طبق اطلاعات رسمی باستانشناسی ما در ۳۰۰۰۰ سال پیش هنوز در غارهایمان بودیم و نمی توانستیم درست صحبت کنیم. این مجسمه شبهات زیادی برای تاریخ پذیرفته شدۀ تکامل انسان ایجاد میکند.
آدمک نامپا
تصویر کوچکی شبیه انسان که با مهارت خاصی بر یک سطح سفالین حکاکی شده در سال۱۸۸۹ در نامپا(nampa) واقع در آیداهو کشف شد. این شمایل در عمق ۳۰۰ فوتی دیوارۀ یک چاه کشف شده و متعلق به عهد چهارم زمین شناسی (plio-pleistocene)، حدود دو میلیون سال پیش است. جی. اف. رایت (G.F.wright) اشاره می کند، ” تصویر حکاکی شده حدود یک اینچ و نیم طول دارد؛ و تصویر تکامل یافته ای که از انسان نشان می دهد قابل تقدیر است… این مجسمه شمایل یک انسان مؤنث است، و همینطور دارای خطوط کار شده ای ست که نکات مورد توجه کلاسیک هنر را نشان می دهد. بعد از نشان دادن این شئ به پروفسور اف. دبلیو. پوتنام (A.W.putnam)، رایت نوشت، ” توجه او ابتدا به آهن جمع شده بر سطح شئ به عنوان یک اثر باستانی با قدمتی قابل توجه جلب شد. خرده هایی از اکسید آهن قرمز فاقد آب در قسمت های محافظت شدۀ آن وجود داشت که ممکن نبود بر روی یک جسم جعلی ایجاد شود.
منبع: http://www.bluemoonnews.net/images2.
تصاویری از موجودات خزنده در یکی از معابد تحت حفاظت در مصر:
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.
پ . ن : با تشکر فراوان از کامورای عزیز بابت تهیه و ترجمه این مطلب.
نام کتاب: سفر روح (سیری در جهانهای معنوی و دیدار از طبقات مختلف برزخ با هیپنوتیزم)
نویسنده: دکتر مایکل نیوتن
ترجمه: دکتر محمود دانائی
شمار صفحات کتاب: 355
انتشارات جیحون
از مقدمه مترجم: نویسنده ی این کتاب، دکتر مایکل نیوتن، در مؤسسات مختلف آموزش عالی آمریکا در رشته های بهداشت فکر و روان تدریس کرده و سالهاست که به کار هیپنوتراپی نیز اشتغال دارد. وی از طریق ضبط و ثبت گفتار افرادی که به خواب مصنوعی فروبرده شده اند، به حقایقی در مورد تکامل روحی انسان و مکانی که روح ها در فاصله بین زندگی های متوالی خود به آنجا می روند، دست یافته است. این نخستین کتابی است که با دسترسی به حافظه ی پنهانی و ضمیر ابرآگاه افراد متعدد، در مورد وضعیت روح پس از مرگ جسم و جزئیات برزخ نگاشته شده است.
گزیده هایی از کتاب سفر روح
- آه خدای من! من واقعاً نمرده ام…منظورم این است که جسم من، بدن من روی تخت بیمارستان افتاده … پرستاران دارند ملحفه ای روی سرم می اندازند…افرادی را که می شناسم، دارند گریه می کنند. عجیب است، جسم من کاملاً مرده، حال آن که دارم در اطراف آن می گردم. «من زنده هستم !»
اینها گفته های مردی است که به خواب عمیق مصنوعی فروبرده شده و تجربه ی مرگش را تعریف می کند. او یکی از مراجعین من است. در حالی که روی صندلی راحت کلینیک نشسته، با کمک من صحنه ی مردن در یکی از زندگی های قبلی اش را تعریف می کند. لحظاتی قبل در حالت خواب مصنوعی او را به دوران طفولیتش برگرداندم. ذهن نیمه آگاه او به تدریج به خاطرات قبلی بازگشت تا به رحم مادر رسید. وقتی به این مرحله ی مهم تصور ذهنی دست یافتم، او را از دهلیز زمانی تخیلی عبور دادم و بعد به زندگی قبلیش رسیدم.
روح ها غالباً علاقه زیادی به آنچه بعد از مرگ برای جسمشان رخ می دهد، ندارند.آنها علاقه دارند با عجله به سوی زیبایی های دنیای ارواح بشتابند، اما بعضی روحها می خواهند تا چند روز(به مقیاس زمینی) در محلی که جسمشان مرده است، باقی بمانند.
برای یک روح متوسط، جدا شدن ناگهانی از جسم حتی گاهی پس از یک بیماری دراز مدت، تکان دهنده است و سبب می شود که روح در لحظه مرگ جسم، از رفتن اکراه داشته باشد.
روح ها واقعاً در مورد چگونگی دفن شدن جنازه ی خود، کنجکاوی زیادی ندارند اما احترامی که دوستان و بازماندگان برای خاطره و جسدشان قائل می شوند، برایشان خوشایند است.
دلیل اصلی که بسیاری از ارواح نمی خواهند بلافاصله مکان فیزیکی خود را ترک کنند این است که مایلند پیش از رفتن به دنیای ارواح ذهناً موجبات تسلی و آرامش افرادمورد علاقه ی خود را فراهم آورند.
در جریان هیپنوتیزم ، سوژه های من ابراز سرخوردگی و ناامیدی می کنند از اینکه قادر نیستند با استفاده از انرژی خود، به نحو مؤثر با افرادی که به سبب مرگ آنها بی قراری می کنند، رابطه برقرار نمایند.
وقتی یک روح تازه جدا شده راهی پیدا کند که به کمک آن بتواند موجبات تسلی خاطر عزیز زنده ای را فراهم نماید، آن وقت معمولاً راضی می شود هر چه سریع تر سطح کره ی خاکی را ترک کند.
سوژه های من هنگامی که بوسیله ی خواب مصنوعی به گذشته بر می گردند، می گویند که مهاجرت روح، خیلی ساده تر از این حرف هاست. به گفته ی آنان روح پس از ترک زمین، از دهلیزی عبور می کند که آن سویش برزخ است.
اغلب عکس العمل هایی که می شنوم حاکی از احساس راحتی از قیود زندگی زمینی و به دنبال آن جملاتی از این دست می باشد:
«آه! چقدر عالیست، من دوباره به منزل و مأوای زیبایم بازگشتم»
بعضی از روح های خیلی پیشرفته با سرعت زیادی جسم خود را ترک می کنند و در نهایت راحتی و آشنایی به مقصد خود یعنی برزخ می رسند. اینها مجرب ها هستند و به عقیده ی من تعدادشان بر روی زمین، در اقلیت شدیدی است.
یک روح متوسط با این سرعت سفر خود را طی نمی کند، بعضی حتی در رفتن هم اکراه دارند. تجربه من نشان می دهد روح های جوان یعنی آنهایی که تعداد زندگیهای قبلی کمتری داشته اند، غالباً پس از مرگ جسم، خود را به محیط زمینی وابسته می دانند.
بسیاری از مسافران برزخ، شنیدن نوعی ارتعاشات آرام بخش موسیقی را گزارش می دهند. احساس شنیدن صدا مدت کمی پس از مرگ جسم آغاز می شود، صدا در ابتدا یکنواخت و زنگ مانند است اما پس از خروج از دهلیز، بیشتر حالت موسیقی پیدا می کند.
این موسیقی را اصطلاحاً انرژی کائنات می گویند چون حالت زندگی جدیدی به روح می دهد.
اگر چه بلا فاصله پس از ترک جسم، روح احساس تنهایی و بیکسی می کند، اما دیری نخواهد پایید که نیروهای هوشمند غیر مرئی، ما را به درون دروازه ی برزخ هدایت می کنند.
اغلب تازه واردهای برزخ، مدت کمی در سردرگمی محل جدید و یا حیرانی از آنچه که برایشان رخ خواهد داد به سر می برند.
راهنماهای ما و تعدادی از روحهای دوستان و آشنایان ما نزدیک دروازه ی ورودی برزخ منتظر هستند. آنها با ابراز مهربانی و مددکاری به ما اطمینان می دهند که جای دلواپسی و نگرانی نیست.
اغلب سوژه ها گزارش می دهند اولین فردی را که در برزخ ملاقات می کنند راهنمایشان است. همچنین امکان دارد که پس از هر زندگی، مونس روحی ما به ملاقاتمان بیاید.
راهنمایان و مونسهای روحی یکسان نیستند. اگر یکی از خویشاوندان و دوستان به دیدن روح تازه وارد بیاید، راهنما در آن صحنه نخواهد بود. من به این نتیجه رسیده ام که راهنماها معمولاً در فاصله ی نزدیکی هستند و به روش خودشان ورود روح را زیر نظر دارند.
یکی از پدیده های عجیب دنیای ارواح این است که افرادی که برای ما خیلی مهم هستند همیشه حاضرند در دروازه ی برزخ به استقبال ما بیایند، حتی اگر آنها زندگی دیگری را روی کره ی زمین با قیافه و جسم شخص دیگری شروع کرده باشند.
شمار ارواحی که به ملاقات روحهای پیشرفته می روند، خیلی کمتر و گاهی نزدیک به صفر است چون این گونه روحها احتیاج خیلی کمتری به دلداری و آرام کردن دارند.
به نظر من جالب است که امروزه در بررسیهای متا فیزیکی برای اشاره به یک روح مهربان و پشتیبان از اصطلاح قدیمی و مذهبی» فرشته نگهبان» استفاده می شود.
باید اقرار کنم زمانی بود که من این عبارت را مسخره می کردم و آن را مفهومی ساده لوحانه و مغایر با واقعیت های دنیای متجدد امروزی تلقی میکردم اما اکنون دیگر چنین برداشتی از مفهوم فرشته ی نگهبان ندارم.
حال این موجودات عجیب الخقه به واقعیت نزدیک می شوند تعامل امادگی دارد که با کمک کارشناسان امر صحت موضوع را به اثبات برساند
جیوه ی قرمز معجونی باستانی
حتما اطلاع دارید که در خبر ها ذکر شده بود غرب برای ملک عبدالله عربستان ماده ای به نام جیوه ی قرمز گیاهی آورده است تا بلکه به ادامه ی حیات این پادشاه کمک کند.اما سوالی پیش می آید و آن اینکه چنین ماده ای چه ساختاری دارد و با آنکه جیوه عنصری سمی به حساب می آید و حد زیاد آن باعث مسومیت می شود،چگونه می خواهد باعث طول عمر انسان شود؟!؟!
اگر در متون باستانی ملل قدیم مخصوصا مصر باستان جستجویی انجام دهیم به عناصری بر می خوریم که اکثرا جنبه ی غیر قابل توجیهی دارد؛این عدم توجیه از نظر سلامتی جسمی و دستورات شرعی مورد قابل توجه است.به عنوان مثال یکی از مواد مرموزی که توسط فراعنه ی مصر خورده می شده پودر طلای سفید یا Gold ORME یا Gold ORMUS است.این ماده که در تابوت مومیایی مصری هم بسیار یافت می شود در بین سومریان هم به mfkzt مشهور است و دارای ساختار فیزیکی منحصر به فردی است.تا آنجایی که تحقیقات فیزیکی نشان می دهد این طلا دارای اوربیتال های تک الکترونی است.یعنی با رخ دادن حالت مغناطیسی خاصی تمام جفت الکترون ها آرایش تکی می گیرند(mono-atomic gold).از جمله قابلیت این ماده در برابر جاذبه است؛که می تواند با حرارت دادن در هوا شناور شود.آنچه از نظر پزشکی درباره ی این پودر سفید قابل بیان است اثرات خاص آن است.از جمله اینکه با خوردن این پودر،ماده به درون بدن منتقل شده و با رشته ی های DNA واکنش داده و حالتی مقاوم در آن ها ایجاد می کند که مانع نابودی و به نوعی پیر شدن سلول ها می گردد.این فرآیند می تواند عاملی برای بالا رفتن طول عمر فراعنه باشد.از دیگر اثرات آن می توان به تاثیر بر روی غده ی صنوبری اشاره کرد.این غده که به چشم سوم مشهور است جایگاهی برای ارتباط با عوالم خیالات در نظر گرفته می شود.بر اساس تحقیق دانشمندان در هنگام شب ترشح هورمون ملاتوئین از همین غده روی عملکرد خواب تاثیر فراوانی دارد.اما نکته ای که برای ما مهم است همانی است که با خوردن ORME حاصل می شود و آن اصطلاح باز شدن چشم سوم است.بنا به تجربیات دیده شده با آغاز به کار این چاکرای مغزی ارتباط با عالم موجودات غیر ارگانیک ممکن می شود.به گفته ی دقیقتر احتمالا فراعنه با خوردن این پودر می توانستند با شیاطین و جنیان ارتباط کاملتری داشته باشند.
درباره ی جیوه ی قرمز اطلاعات موجوده هنوز به کاملی پودر طلای سفید نیست.جیوه به خودی خود ساختاری سمی دارد اما به نظر با فعل انفعالاتی که کیمیاگران مصری روی آن انجام داده اند قضیه ابعاد دیگری پیدا کرده است.رد پای جیوه ی قرمز در متونی منصوب به توث مصری قابل یافتن است.توث یا هرمس یونانی یا ادریس عربی شخصیتی سوال برانگیز در تاریخ است.بنا به احادیث اسلامی و متن قرآن ادریس(علیه السلام) پیامبری والامقامی است که علوم بزرگی را به مردمان زمینی هدیه داده است.حتی در برخی احادیث که البته احتمالا از اسرائیلیات است، ساخت اهرام مصر را به او نسبت داده اند.تا آنجا که بنده دیده ام در برخی از کتاب های منصوب به جابربن حیان از نوشته های ادریس پیامبر(علیه السلام) سخن به میان آمده است.هرمس نیز در یونان به بزرگی یاد می شود و حتی شیوه ای از حکمت و اندیشه اصیل فکری به او نسبت داده می شود(برای کسب اطلاعات دقیق به نوشته های دکتر حسین نصر مراجعه شود.)به نظر می رسد از آنجا که حضرت ادریس(علیه السلام) قبل از طوفان نوح زندگی می کردند ، دانشی که خداوند به کمک ایشان به مردم جهان آموختند جنبه ی افسانه ای پیدا کرده است و هر شخصیتی که مقام علمی بالایی را نشان می داده به این نام معروف می گردیده است.البته باید توجه داشت که موجودات غیر ارگانیکی مانند جنیان که احتمالا تعدادیشان از این طوفان جان سالم به در برده اند می توانستند مجموعه ای از این نوع دانش همراه با انحرافات خود را جمع کرده مرجعی خاص از علوم به اصطلاح غریبه را شکل دهند.به هر حال توث در فرهنگ مصری الهه ماه با سر لک لک است که خداوندگار دانش نام گذاشته شده است.اعتقاد مصریان بر آن است که همو اهرام مصر را مهندسی کرد و نجوم و ریاضیات پیشرفته مصریان از این الهه سرچشمه می گیرد.لازم به ذکر است که او را از بازماندگان آتلانتیس که در طی طوفان نوح به زیر آب رفته می دانستند.
آنچه در حال حاضر از نوشته های منصوب به توث قابل یافتن است الواح تحوت (Emerald Tablet) است.منشاء این نوشته ها به طور دقیق قابل رصد نیست.اما احتمالا از الواح مصری،کتاب های باستانی و حتی گنجینه های فراماسونی نشات گرفته اند.چه آنکه ترجمه برخی از این متون از ماسون های مشهور ذکر گردیده است.اخیرا دانشمندان از خراب های شهری در زیر دریا آتلانتیس که متعلق به تمدن مشهور و قدیمی گمشده ای با همین اسم است نیز چنین نوشته هایی که منسوب به توث است را یافته اند.ترجمه ی انگلیسی برخی از این الواح در اینجا قابل یافتن است(الواح تحوت).آنچه بنده می توانم عرض کنم این است که این متون به شدت جنبه ی شیطانی دارد.بنده شخصا برخی از نوشته ها را مطالعه کرده ام و تجربیات کسانی را که به دستورات موجود در الواح عمل کرده اند را شنیده ام.کاملا با اوضاع توصیف شده در هنگام رسیدن به برخی خلصه های شیطانی مطابقت دارد.البته این فقط یک نسخه از این نوشته ها است.ما نوشته های دیگری هم داریم که جنبه ی دینی و معنوی دارد و اصلا سبکی در حکمت بشری به نام حکمت هرمسی پایه گذاشته شده است.با این حال برای یافتن اطلاعات اندک موجود درباره ی جیوه ی قرمز لاجرم به رجوع به یکی دیگر از این سنخ نوشته ها هستیم که به توث مصری منتسب است.
در این لینکی که در ادامه می آید سخن از هفت ماده ی مهم مورد استفاده کیمیاگرا مصری است(لینک).یکی از این هفت ماده نامش به طور مستقیم جیوه(Mercury) است.اگر به توضیحات این جیوه نگاهی بیندازیم گفته شده است :»جیوه تحت گرما قرار می گیرد و حاصل آن دو ماده است یکی پدر سفید بسیار سمی و دیگری اکسید جیوه ی قرمز رنگ.این اکسید قرمز رنگ در ترکیب با ماده ی دومی یعنی Pulvis Solaris مخلوطی قرمز رنگ را حاصل می کند که خاصیت زد سم دارد.آنطوری که ذکر شده است این مخلوط توسط روحانیون مصری در هنگام مومیایی فراعنه در روده ی آنها یافت گردید و معلوم شد که این ماده از غده ای در نزدیک روده ترشح می شود(احتمالا لوزه المعده) و خاصیتی ضد سمی دارد.همین امر باعث جستجوی آن ها در نقاط دیگر بدن و دست یافتن به غده ای مرموز که همان غده ی کاجی است شد.» بعد از یافتن این عنصر به دلیل خاصیت ضد سمی آن احتمالا کیمیاگرام مصری به دنبال آن رفته اند.
در مجموع این جیوه ی قرمز همانطور که از متن پیدا است دارای خاصیت سم زدایی قوی است و باعث می شود هر نوع غذایی که وارد بدن می شود به خوبی تصفیه شده و بعدا وارد سیستم بدن شود.اینکه چگونه مصریان به اثر شگرف این مخلوط دست یافتن بسیار جای بحث دارد اما باید بدانیم که جیوه ی قرمز ذکر شده قطعا با جیوه ی قرمز صنعتی موجود تفاوت دارد.جیوه ی قرمز صنعتی حتی در واکنش های اتمی و هسته ی بکار می رود و به هیچ عنوان قابل مصرف نیست.همانند پودر طلای سفید که مصریان با شیوه ی خاصی آن را در کوره های خود می ساختند(که الانه کوره های آن در صحرای سینا یافت شده است) که هنوز هم برای دانشمندان جای سوال است؛این جیوه ی قرمز و مخلوط آن هم همان رموز و شیوه های راز آلود را در آماده شدن دارد.البته از دیگر خاصیت های جیوه قرمز صنعتی کنونی که در پزشکی هسته ای مدرن قابل یافتن است ویژگی ضد بیماری سفلیس است.این بیماری که حاصل مقاربت جنسی است با جیوه ی قرمز صنعتی قابل کنترل است.
از دیگر منابعی که می توان به حضور جیوه ی قرمز دست یافت کتب هندیان باستان است.در آنجا دارویی به نام آیورودیک(Ayurvedic) وجود داشته است که برای تامین و تضمین سلامتی مفید بوده است.این دارو باعث افزایش قدرت ایمنی بدن و در نتیجه طول عمر بیشتر فرد می شده است.برای اولین بار این دارو توسط آگنویشا و در کتابش توضیح داده شده است.آنطوری که او می گوید دستور تهیه ی آیورودیک توسط برهما یکی از خدایان هندی به او الهام گردیده است.نکته مهم اینکه ترکیب اصلی این دارو مشابه مخلوط مصریان همان جیوه و سولفور است.(منبع)
یادآوری مهم:
نکته ی که یکی از دوستان به بنده تذکر دادند و مهم بود، وجود این ماده در مستند ظهور(Arrival)است.در قسمت 29 مستند قطعه ای از حضور در لبنان آمده است که در آنجا سخن از ماده ای به نام زیبای سرخ(Red Ziba) به میان می آید و در آنجا گفته می شود که خدایان باستان(جنیان شیطانی) از آن تناول می کنند.این ماده از نظر شباهت و اهمیت با جیوه قرمز قابل توجه است.جیوه ی قرمزی معمولی به اسم که Cinnaber(لغت آلمانی-سنگ معدنی HgS) نیز قابل یافت شدن است.این ماده به طور قطع تفاوت های ساختاری مهمی با جیوه مرموز باستانی دارد و از آنجایی که مشخص ایت باید در شکل فرآوری و عملیات تولید تفاوت های پایه ای داشته باشند.اما عناصر اصلی تشکیل دهنده هر دو جیوه و سولفور است.
در پایان باید ذکر شود که هنوز اطلاعات دقیقی از اثر روحی این دارو قابل بیان نیست.از آنجایی که یکی از ترکیبات این داروPulvis Solaris است و در متون مصری به شدت از رابطه ی این ماده با روح و روان سخن گفته شده است،می توان فهمید که این ماده هم مانند پودر طلای سفید باید اثرات ارتباطی فوق ماده داشته باشد و از آنجایی که این تعالیم ریشه ی الحادی مشترکی دارد غیر از این هم نمی توان از آن ها انتظار داشت.
منبع: فروم بیداری اندیشه
پ . ن : مطلب بدون دست بردن در محتوا درج شد.
هفده هزار سال قبل
ما در کل 30 دهکده بودیم که هر یک 10 ساکن داشت
ما روزگار خوبی داشتیم
زمین رختخواب ما بود و آسمان رو انداز ما
با موجوداتی که شما جن و دیو میدانید زندگی میکردیم
آنان برای ما آتش خلق کردند تا در سرما از ما محافظت نمایند
در آن روزگار دلها به شفافی آسمان بود
هنگامی که آواز سر میدادیم
گوسفندان ما باردار میشدند
و هنگامی که همراه آواز میرقصیدیم.رحمت باران بر ما نازل میشد
دخترم بسیار زیبا بود و یک پسرم با قامتی استوار در کنار ما بود
شوهر من شکارچی بود
اون بعضی اوقات 1 یا 2 سال برای شکار میگشت
و به شکار نهنگ میرفت.سواری او بی همتا بود
برای شکار دندان دراز میرفتند
خلاصه بر اثر یک اشتباه که من کردم
که روزی از آن روزها که شوهرم در شکار بسر میبرد من غریبه ای را دیدم که حیران بود و گرسنه
آنرا به زیر سقفی بردم که در آنجا ساکن بودیم
مدتی ماند که شوهرم آمد و آن مرد غریبه را در نزد ما دید
خیلی ناراحت شد و ما را از آن دهکده بیرون کرد
راه افتادیم
کنار دریائی رسیدیم که شما میگوئید کاسپین یا خزر
کنار ساحل رسیدیم و اولین بار بود که در یا را دیده بودیم
در آنجا مردی سپید موی و راست قامت و بسیار عضلانی و پیچیده با هیبت شمایان و با قدی بلند
در حال هیزم شکستن بود
با ما خیلی مهربان بود
غذا داد و ما را فرزند مینامید
پسرم در دفاع بر آمد در اولین برخوردش
بعدش دید که چقدر مهربانند
دو روز ما را پیش خودش نگه داشت
و هنگامی که دنبال دهکده بعدی میگشتیم
نشان آنرا به ما داد
گفت شما باید از کوههای صعب العبور بگذرید از کنار دریای سیاه عبور نمائید
از کوههای آرارات بگذرید
تا به دهکده بعدی برسید
ما رفتیم روزها و روزها گذشت
پسرم شکار میکرد
و ما هم دور هم به راه رفتن میگذشتیم
به آن روستا بعد از دو سال رسیدیم
از جنگلها عبور کردیم دریاها دیدیم و رودخانه ها سر راهمان را طی کردیم
رسیدیم
چیزی عایدمان نشد
بعد به سمت غرب حرکت کردیم
بعد از عبور از رودخانه ای به سر زمین خشک بیابیانی رسیدیم
خیلی در غذاب بودیم
بعد از طی نمودن راه زیاد از صحرا ها و جنگلهای زیادی عبور کردیم
که شمایان به آنجا میگوئید آفریقا
خطرات بصورت زیادی بیشتر از تمام مسیری که طی کرده بودیم در آنجا بود
حیوانات وحشی
و غول پیکر انگار باغ وحشی در آنجا درست کرده باشند
نیروهائی از آن محیط حفاظت میکردند که همانند سایه بودند
و این حیوانات بسیار از آنان میترسیدند
شبها از ترسمان بالای درختان میخوابیدیم
و روزها به آرامی سپیده دم که میزد حرکت میکردیم
برگشتیم
به جائی رسیدیم که حیوانات متوجه حضور ما گشتند وهمانند سایه در تعقیبمان بودند
به جائی رسیدیم که از جنگل خارج میشدیم
دشت
در آنجا دیگر نمیتوانستیم مخفیانه به حرکت خود ادامه دهیم
طوری بود که هر لحظه شکار بشویم
به دنبال ما بودند که ابری سیاه بر سر ما پدیدار گشت انگار سروش غیب بود که صدائی غران به گوشمان خورد
پشت سرمان را نگاه کردیم
دیدیم از هیچ حیوانی خبری نیست
گذر کردیم به پای کوه عظیمی رسیدیم که نوک آن سپیدی زیادی داشت
رفتیم از آن بالا حدود 1ماه فقط بالا میرفیتم
برف آن سپیدی بود که هرگز آنرا ندیده بودیم
در حال بالا رفتن بودیم که غرش مهیبی از کوه با گرده دوده به هوا خاست
صدا کرد که شمایان به کجا میروید
بسیار ترسیده بودیم
و از ترس درجا ایستادیم
گفتیم میخواهیم به سر زمینمان برگردیم
بلند صدا زد از سمت شمالی من بروید آن ستاره درخشان را بگیرید و طی کنید مسیر را
رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به یک جلگه خوش آب و هوا بود
رودخانه بسیار وسیعی در آن جاری بود .بسیار هوای دل انگیزی داشت
رسیدیم به جائی که رودخانه سر دوراهی واقع میشد
همه رنجور بودیم
دخترم مریض شده بود از سر ناچاری تحمل راه رفتن نداشت که پسرم آنرا بدوش میکشید
رفتیم و رفتیم از دور پارچه ای سبز برافراشته بودند
صدای هم همه در آن جا بود
راهروئی که در آن قرار گرفته بودیم
بسیار تمیز بود
نگهبانانی با لباسهای فاخر همسان شمایان بر ما وارد شدند
قد و هیکل شمایان بودند
سر های بزرگ و قد های کوچک
دور ما را گرفتند
بچه ها میترسیدند از قیافه ما
گریه کردم
بانوئی زیبا چهره آمد ما را نوازش کرد درون اتاقی انداختند
و بر ما لباس های زیبا پوشاندند
دخترم را مداوا کردند
و پسرم را نزد خودشان بردند
نمیدانم بر پسرم چه نمودند
ولی بسیار خوشحال بود
تجهیزات آن دهکده بصورت بسیار پیشرفته بود
بعد از مدتی
ما را سوار یک کلبه نمودند
آن کلبه دربش بسته شد
از حصیر و نی درست شده بود
آنی صدای ویز ویز
بلند شد
تکانی خوردیم
پسرم هراسان خواست بلند شود که نگهبان مربوطه هل داد و در نیمکتی نشست
از آن پرسیدیم این دیگر چیست
گفت بدور خود میگردد و به آسمان بلند میشود
دنبال کسانی میگشتیم که آنرا راه میبرند
ولی چیزی ندیدیم
بلند که شد
به هوا
دیدیم این شهر نیست
بلکه کشتی بسیار بسیار بزرگی است که بعد از ما محو شد و ما دیگر آنرا ندیدیم
نگهبان توضیح داد
که رشته هایی از سیم را در محلول ژله مانندی قرار میدهیم و از انرژی خورشید حرارت گرفته و آنرا توسط این سیمها به خازنی وصل مینمائیم
و انرژی خورشیدی را به انرژِی الکتریکی تبدیل مینمائیم
و ا استفاده از الکتریسیته این ملخ ها بکار می آیند
ساعتی نگذشته بود که با سرعت زیادی در حرکت بودیم
از دور منظره ها آشنا می آمدند
و ثانیه ای بعد
بدون آنکه ما گفته باشیم
بر سر دهکده ظاهر شدیم
از بالا نفرات زیاد شده بودند
آدمها دور هم بودند
چادر و کلبه داشتند
.گویا عمری ما نبودیم
در باز شد یک ریسمان بلند از در آویزان کرد و گفت برو
ما ترسیدیم
اول پسرم را هل داد به ریسمان
رفت پائین
سپس من و دخترم با هم آویزان شدیم و با زمین رسیدیم
باد شدیدی می آمد
که از این کلبه بر میخواست
هنگامی که ما سرمان را بلند نمودیم
آنرا ندیدیم
حیران و مبهوت به ده رفتیم
کسی متوجه ما نشده بود
نمیدانم ندیدند؟
به ده وارد شدیم
همه دختران زیبا روی و دور بر پسرم میگشتند
او زیبا بود
به کلبه ام رفتم
دیدم یک مردی در آنجا ساکن شده است
سراغ شوهرم را گرفتم
گفتم که او شکارچی تیز دندان است
…گفت چند سال پیش او توسط شکارش مرد و دیگر باز نگشت
این بود سر نوشت زندگی من
……………………….
روح بانوئی در 17000 سال قبل
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.
صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز