به دلایل
بسیار گزارش آقای اگنوس بروکس افسر سابق مدیریت پرواز boac درباره ی روئیت
یک شی پرنده ناشناس باید مورد توجه قرار گیرد. اقای بروکس مرد پنجاه ساله ی
خانواده داری است. او سابقه ی خیالبافی و مبتلا شدن به تخیلات و اوهام را
ندارد و مشکل بتوان باور کرد که وی به دنبال شهرت و محبوبیت شخصی است.
گزارش او با با دقت تهیه شده و جزئیاتش انچنان موشکافانه و کاملند که تنها
از یک مرد مجرب و ماهر و اشنا به امور اداری و علمی انتظار می رود. بواقع
اقای بروکس در مدت جنگ در نیروی هوایی سلطنتی شغل حساسی را عهده دار بود و
با این قبیل مسائل سرو کار داشت. نوشته ی او چنین آغاز می شود: گزارشی
درباره ی مشاهده ی یک یوفو در موین داونز یک و نیم مایلی شمال خلیج رینگ
استد بین ویموت و لولورث کاد از توابع دورست انگلستان نوشته ی انگوس بروکس.
تاریخ مشاهده: 26/10/67
زمان: بین ساعت یازده و بیست وپنج دقیقه قبل از ظهر تا یازده و چهل و هفت دقیقه قبل از ظهر در تابستان.
موقعیت: مختصات 757833 بر طبق نقشه واحد توپخانه ارتش بریتانیا.
شرایط آب و هوایی در زمان مشاهده: اسمان صاف با مقادیر کمی ابر در ارتفاع پایین جهت باد جنوب به جنوب غربی.
گزارش اقای بروکس اشاره به یک شی پرنده ناشناس می کرد که از لحاظ شکل ظاهر
شباهتی به بشقاب پرنده های متعارف نداشت. او مدعی بود شی مذکور را وقتی با
سگهایش برای هواخوری در بیرون دهکده قدم می زد دیده و گزارش خود را
بلافاصله بعد از ان تهیه نموده است.
ماجرا چنین بود: او برای خلاصی از شر تند باد شدیدی که در دامنه ی تپه می وزید در سر پناهی مخفی شد. به سختی می توانست دست هایش را طوری قرار دهد که موقعیت مسطحکمی برای خود دست و پا کند برای همین جهت پشت خود را به تخته سنگی تکیه داد و پاهایش را دراز کرد. اما در میان این طوفان ناراحت کننده یکباره خط سفیدی از دود و بخار روی منطقه
پرت لند مقابل چشمانش ظاهر گشت. این دنباله همان دنباله هایی بود که هر هواپیمای بلند پروازی معمولأ در پی خود ایجاد می کند. اما اقای بروکس خیلی زود فهمید که این دنباله از دود ساخته نشده است چرا که: به طول ان اضافه نمی شد و پس از طی مسافتی متفرق نمی گشت. بر عکس این خط سفید با سرعتی باور نکردنی به سمت پایین می آمد و تا انجا که او
می توانست ببیند به ظاهر یک فضاپیمای
واقعی به نظر می رسید. در ارتفاع بین 200 و 300 پا بناگهان آن شی سرعتش را
کم کرد گویا با استفاده از یک نیروی عکس العملی ارتفاع خود را میزان می کرد
و بالاخره در مسافتی حدود 350 متر دورتر از جایی که او پناه گرفته بود
بالای سطح زمین ساکن ایستاد. حالا آقای بروکس می توانست آن فضاپیما را با
جزئیات کامل ببیند. «محفظه ای شبیه یک طبل بزرگ در قسمت مرکزی واقع بود و
چهار تیرک مانند بال هواپیما از این محفظه مرکزی جدا می شد. در زمانی که شی
مذکور به طرف پایین
می
آمد یکی از این بالها در جهت جلو قرار داشت و سه تای دیگر مانند پرهای دم
یک پرنده در قسمت عقب سفینه نزدیک هم جمع شده بودند. اما بعد موقعی که
فضاپیمای ناشناس در
اسمان معلق ایستاد آن باله های پشتی اهسته اهسته باز شدند و مانند پره های چرخ یک درشکه به فاصله ی مساوی از یکدیگر قرار گرفته یک صلیب ساختند البته صلیبی با یک
محفظه ی طبل شکل در وسط…
اقای بروکس مات و مبهوت شده بود در مقابل چشمان متحیر او فضاپیما به اهستگی 90 درجه در جهت حرکت عقربه های ساعت به دور خود چرخید و سپس بدون انکه باد بسیار تند محیط تاثیری بر آن بگذارد ثابت و بدون حرکت باقی ماند سفینه ظاهرأ از ماده ی شفافی ساخته شده و هیچ صدایی تولید نمی کرد. در آن لحظه تقریبأ به فاصله ی مساوی از ایستگاه
اتمی وین فریت و ایستگاه دفاع زیر دریایی پرتلند قرار داشت و حدودأ یک مایل از واحد ارتباطات نیروی هوایی ایالت متحده در خلیج دنیگ استد دور بود. فضاپیمای ناشناس برای حدود 22 دقیقه در آسمان باقی ماند سپس دوباره شکل ابتدائیش را به خود گرفت با یک بال در جهت جلو (البته نه همان قبلی) و سه بال دیگر در جانب عقب و دقیقه ای بعد جهشی ناگهانی کرده با سرعتی که مدام افزایش می یافت در پهنه ی آسمان ناپدید شد. آقای بروکس در گزارش خود به وزارت دفاع اضافه کرد که دیدن فضاپیمای ناشناس بر یکی از سگهایش به نام تانا که یک سگ ماده 20 ساله است آشکارا اثر گذاشت. در مقابل فرمانهای مکرر وی مبنی بر ترک آن نقطه تانا مقاومت زیادی به خرج داد. شروع به پارس کردن نمود و به نظر خیلی ناراحت
می رسید. او حتی توجهی به دستورهای صاحبش درباره ی نشستن به سر جای خود نکرد و تا آخر وقت کاملأ هشیار بر سر پا ایستاد. سگ دیگر اقای بروکس برای بازی و شکار از انجا رفته بود. وقتی من چند ماه بعد از این قضیه با آقای بروکس ملاقات کردم مانند دیگر افرادی که او را دیده بودند فوق العاده تحت تاثیر قرار گرفتم. تحت تاثیر صداقت آشکاری که در گفتارش ظاهر می ساخت و تاسفی واقعی مبنی بر اینکه چرا شخص دیگری در ان محوطه نبود و آن فضاپیمای ناشناس را ندید. اینکه چرا آقای بروکس در آن موقع تنها بود. کاملأ واضح است وقتی من برای بازدید نقطه ی دقیق مشاهده یوفو به موین داونز رفتم هیچ چیز آن محیط بیش از سکوت و تنهایی بی اندازه اش بر من اثر نکرد و تازه در آن موقع هوا گرم و مطبوع بود و مانند زمان حادثه باد سرد نمی وزید. هر چند آقای بروکس در آن لحظه حرکت خاصی مبنی بر تمایل فضانوردان احتمالی آن بشقاب پرنده به خروج ندید با این حال هیچ شک نداشت که با یک سفینه ی غیر زمینی مواجه شده است. او گفت سایه های سیاهی که ظاهرأ نمایانگر شیارهایی در زیر هر یک از باله ها بوده اند به چشم خود دیده اما روزنه یا به هر حال
گونه ای پنجره که فضانوردان بتوانند از آن بیرون را نگاه کنند مشاهده نکرده است.
او همچنین به من گفت: وقتی آن فضاپیما در آسمان ساکن ایستاده بود من سعی کردم تخمینی از اندازه و ابعادش بعمل آورم. به نظر من سفینه حدود 175 پا قطر داشت این قضاوت را از روی درازای یک » کامت چهار» که 110 پا طول دارد می کنم. سابقأ من با کامت های زیادی ر و کار داشتم و می توانم اندازه ی انها را به عنوان ملاکی برای مقایسه به کار برم. در ابتدا من بیمناک و نگران شدم، ناراحت از اینکه شاید انها من را دیده باشند و دستگیرم کنند. بنابراین پیش خود نقشه کشیدم که اگر خطری از جانب انها متوجهم شد چوبدستیم را به عنوان سر نخ برای جویندگان بعدی باقی بگذارم. اما چند لحظه گذشت راحت تر و حتی بهتر است بگویم کاملأ اسوده شدم گویا ژاکت سبزی که پوشیده بودم مرا در آن علفهای بلند سبز استتار
می کرد. آقای بروکس به من گفت که در ابتدا می خواست درباره ی این واقعه به هیچ کس چیزی نگوید به عقیده ی او تمامی افرادی که مدعی دیدار یوفوها شده اند مورد ریشخند و تمسخر قرار گرفته و غالب مردم انها را کمی احمق می دانند با این حال از جانب دیگر او احساس می کرد وظیفه ای دارد و این وظیفه به او حکم می کند انچه را دیده است به دیگران ابلاغ نماید
و علاوه بر آن وی در خودش این توانایی را می دید که گزارشی روشنتر و واضح تر از هر فرد دیگر ارائه دهد. در آن زمان وی نمی دانست که جز او شخص دیگری آن فضاپیمای ناشناس را ندیده است. وقتی به خانه اش در روستای اورموین بازگشت همسرش کریستین را در مورد این تجربه ی غیر عادی مطلع ساخت. اولین جمله ای که او به کریستین گفت این بود : من همین الان یکی از آن چیز ها را دیدم و در پاسخ این کلمات را شنید : خدای من، نه!
اما گفته های مقامات وزارت دفاع انگلستان: مقامات انگلستان اظهار داشتند که در موقع اتفاق هیچ چیز غیر عادی به غیر از اتفاقات روزانه به چشم انها نخورده است و نا امید کننده تر از همه اینکه در موقعی که اقای بروکس با جسم ناشناس برخورد داشت هیچ فرد دیگری نظاره گر ان اتفاق نبود و به عبارتی دیگر آن واقعه شاهدی نداشت. اما بعد از آن اتفاق اقای بروکس با محققین وزارت دفاع به گفتگو نشست و محققین به وی اظهار داشتند که چیزی که وی دیده چیزی جز یک فلوتر ( قطعاتی از بازمانده های سلولی که در مایه درون چشم شناور می ماند )
نیست. از انجا که اقای بروکس به پشت خوابیده بود این احتمال نیز وجود داشت که به خواب رفته و تمامی آن واقعه را در رویائی فوق العاده ملموس و حقیقی دیده باشد. آیا ممکن نبود سگ وی خیلی ساده تنها سعی داشت او را دوباره بیدار کند؟
بر گرفته شده از کتاب: ساکنان فضاهای دور…! نویسنده: رابرت چپمن
منبع: http://www.aerospacetalk.ir