خاطرات یک بزرگسال که در کودکی ربوده می شده است و پیامدهای آن.

خاطرات یک بزرگسال که در کودکی ربوده می شده است و پیامدهای آن.

منبع: http://aliensandchildren.org/adult_memories.htm

دقیقاً به یاد نمی آورم که در آن موقع یک نوزاد بودم یا کودک، ولی ترسیدن را یاد گرفته بودم بخصوص در شبهایی که بیگانگان به سراغم می آمدند. من هرگز از لولو نمی ترسیدم و اصلاً اینجور چیزها فکر مرا مشغول هم نمی کرد ولی شبها به پدر و مادرم التماس می کردم تا اجازه دهند پیش آنها بخوابم و چراغ شب خواب اتاق روشن بماند.

بزرگتر که شدم والدینم با تصور اینکه من از مشکلات روحی و روانی رنج می کشم مرا به پزشک بردند وبرای معالجه در یک خانه ای که کودکان زیادی با مشکل من در آن بودند بستری کردند ولی تشنج های شبانه من هیچگاه متوقف نمی شد. من با یک مشکل جدی مواجه بودم.

وقتی خردسال بودم پدر و مادرم مرا چندین بار بر روی دسته روی در در خارج از خانه پیدا کرده بودند از این موضوع غیر قابل توضیح بشدت متعجب شده بودند. بازدید های وحشتناک بیگانگان خاکستری از آن زمان تا کنون بصورت متوالی با فواصل زمانی مختلف همچنان ادامه دارد. وقتی برای بازدید دسته جمعی به فرودگاه محلی می رفتیم از هواپیماهای پارک شده در آنجا وحشت داشتم. احساس می کردم ناگهان چند نفر از آن هواپیما به بیرون می آینند و من را به داخل می کشانند.

در شانزده سالگی الکل (مشروب – مترجم) رو کشف کردم و سرانجام توانستم شبها بدون آن مشکلات خوابم ببرد. بعد ها ثابت شد که با این روش بالاخره در برخورد با مشکلاتم موفق شدم. بیگانگان قبل از اینکه بزرگ شوم بلوغ را به من تحمیل کرده بودند. برای یک انسان معاشرت با زن ها زمانی آغاز می شود که به بلوغ جنسی رسیده باشد. این کار برای من از سن 12 سالگی شروع شد. چیزی که در من نفرت و ترس را ایجاد کرد که برای سالها بر زندگی من حاکم شده بود. من هرگز با آن نتوانستم کنار بیایم و نمی توانستم حقیقت را به کسی بگویم بنابراین منزوی و تنها شده بودم. این وحشت حتی در بزرگسالی، شبهایی که در خانه تنها هستم به سراغم می آید. بعد ها که با دکتر جاکوبز (دکتر دیوید جاکوبز (David M. Jacobs) یوفولوژیست و استاد تاریخ دانشگاه تمپل آمریکا ست. او یکی از شناخته شده ترین افراد در زمینه یوفولوژی است و بیش از 30 سال است که درباره پدیده  انسان ربایی های بیگانگان تحقیق می کند. روش تحقیق وی بیشتر مصاجبه با ربوده شدگان در حالت هیپنوتیزم است. او در بسیاری ار برنامه های تلویزیونی درباره کودکان هیبرید انسان-بیگانه صحبت کرده است. همچنین نتیجه تحقیقات خود درباب انسان ربایی بیگانگان را در کتاب های خود منتشر کرده است. از کتاب های او می توان به  ”زندگی مرموز” و “تهدید” اشاره کرد – مترجم ) ملاقات کردم بعد از چند جلسه مصاحبه به آرامش  رسیدم. من هنوز در تلاشم تا ربوده شدنم جلوگیری کنم ولی توفیق چندانی بدست نیاوردم. خاکستری ها به من گفتند که بعضی اوقات آنها سراغم می آیند و من مال آنها هستم برای آنها کار می کنم.

 

آنها چگونگی پرواز با سفینه فضایی شان را به من یاد دادند و به من گفتند که وقتی در آینده برای ماندن بر روی زمین می آیند از این مهارت استفاده خواهم کرد. من از اینکه انتخاب شده آنها هستم فوق العاده ناراحتم و این باعث درد و رنج بیشتر من در زنگی ام شده است. مایکل منکین (Michael Menkin) نقش بزرگی در رسیدنم به آرامش ایفا کرده است. او در تمام این سالیان پر از وحشت از من حمایت کرده. او همیشه دوست و همراه من بوده است.

من به موفون (MUFON) پیوستم و در راه کمک به دیگر افراد که مثل من هستند به یک محقق بدل شدم. من در حال حاضر درآمدم را صرف هزینه های کار درباره یوفوها، بیگانگان و مشاوره دادن به مردم می کنم. این در واقع راه پر فراز و نشیبی است. من در این راه دچار نوعی اختلال سیستم ایمنی شدم که در بسیاری از ربوده شدگان دیگر هم بوجود می آید. من از همینجا از همه کسانی که از نظر مالی و معنوی مرا حمایت کردند تشکر می کنم. از مایکل به خاطر کمک هایش و از دکتر جاکوبز که ساعت ها با من صحبت کرد و نشان داد که چگونه از ربوده شدن توسط خاکستری ها ممانعت بعمل آورم.


چندین  فیلم ها و برنامه های تلویزیونی مثل روز استقلال (Independence Day) و پرونده های مجهول (X-Files) وجود دارند که برای ترساندن من بسیار واقعگرایانه هستند. معمولاً این فیلمها پایان خوشی دارند ولی انتهای داستان من خوش نخواهد بود. آنها بزودی سراغم می آیند و مرا با خود می برند و هرگز بازگشتی در کار نیست چون من به آنها تعلق دارم. این ها را آن بیگانگان مستقیماً نگفتند بلکه دانه های حقیقت است که من آنها را بر یک ریسمان به یکدیگر وصل کرده ام. بیماری من هزینه بسیاری داشت و بی کاری هم روی آن یک زندگی شاد را به من حرام کرده است. زندگی من درست مانند زندگی فردی است که بطور مکرر ربوده می شود. انسان ربایی سلامتی، وضع مالی و بخش بزرگی از زندگی انسان را تباه می کند. من از این پس از نام مستعار استفاده خواهم کرد چراکه دیگر تحمل شرمساری و آبروریزی به خاطر این کمک های مردمی را ندارم.

 

 

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com  مجاز می باشد.

پ . ن : با تشکر فراوان از بابک  عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب .

صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز

http://www.facebook.com/BLOG.UFOLOVE

حضور فرا زمینی ها در زمین در زمان ماقبل تاریخ

بر اساس تئوری تکامل داروین موجودات میمون شکل در حدود ۲۵ میلیون سال پیش پا به عرصه ی وجود گذاشته اند و حدود ۲۰ میلیون سال بعد از آن این موجودات قادر به حرکت روی دو پای خود  به شکل امروزی شدند و در طول ۵ میلیون باقی سال این فرایند تکامل ادامه یافت تا اینکه ۱۰۰ هزار سال پیش انسان مدرن پا به عرصه ی وجود گذاشت . باستان شناسان قدمت اشیای کشف شده را بر اساس محل قرار گیری  آن شی در لایه های  خاک تخمین می زنند ومعمولا اشیایی که در عمق کم خاک و نزدیک به سطح  کشف می گردد مربوط به این دوره ی ۱۰۰ هزار ساله می باشد و اشیای ابتدایی تر که در لایه خاک با عمق بیشتر کشف می شود که تا چند میلیون سال نیز می تواند قدمت داشته باشد.

در این بین شواهدی نیز از دل خاک بیرون میآید که خلاف آنچه که در بالا گفته شد را ثابت می کند .

۱-    اشیای مربوط به انسان مدرن با قدمت ۵۵ میلیون سال

در سال ۱۸۸۰ میلادی در یک معدن طلا در کالیفرنیا در کوه تی بل (Table ) در عمق ۹۰ متری زمین معدن چیان به اشیای سنگی برخوردند که طبق آنچه باستان شناسان به آن معتقدند مربوط به انسان مدرن میباشد ولی این اشیا با توجه به برآوردهای انجام شده حدود ۵۵ میلیون سال قدمت دارند .

۲-    فسیل انگشت انسان با قدمت ۱۳۵ میلیون سال

این انگشت در کاوش های باستان شناسی مربوط به شناسایی فسیل های دایناسورها در یک لایه آهکی در امریکا کشف شد .

تحقیقات بیشتر اثبات کرد که این فسیل مربوط به انگشت انسان می باشد. برخی نیز معتقدند که فسیل متعلق به بیگانگان می باشد .

 

 

۳-    رد کفش انسان با قدمت ۲۰۰ تا ۶۰۰ میلیون سال در یوتا امریکا (قبل از به وجود آمدن حیوانات )

قبل هر چیز باید متذکر شوم که در ۶۰۰ میلیون سال پیش موجودات زنده حالت بسیار ابتدایی داشته و ۵۰ میلیون سال بعد از آن اشکال پیچیده تر حیات شکل گرفته اند.

ویلیام جی میستر که یک جمع کننده ی آمارتور  فسیل محسوب میشد در سال ۱۹۶۸ یکی از عجیب ترین کشفیات دوره باستانشناسی را انجام داد.در منطقه ی چشمه های آنتولوپ که در ۴۳ مایلی شمالغربی دلتای یوتا قرار دارد میستر یک تخته سنگ بزرگ را یافت که روی آن رد پای انسان وجود داشت.اینطور به نظر می رسید که این رد شبیه رد صندل می باشد. این رد ۲۶ سانت طول دارد و در قسمت پنجه ۹ سانت و در قسمت پاشنه در حدود ۷٫۵ سانت می باشد.

او همچنین فسیل یک موجود زنده را در رد پا شناسایی نمود که این موجود از ابتدایی ترین اشکال حیات در کره زمین می باشد که در دوره ای بین ۲۶۰ تا ۶۰۰ میلیون سال پیش می زیسته است.

۴-    اشیای گوی شکل فلزی با قدمت ۲٫۸ میلیارد سال !

در طی دهه های گذشته معدنچیان افریقای جنوبی صدها شی کروی فلزی را از دل خاک بیرون آورده ند که حداقل تعدادی از آنها دارای ۳خط موازی در وسط خود ( مانند خط استوا در زمین ) می باشند . قدمت این گوی ها با توجه به لایه خاک وسنگهایی که درون آن قرار گرفته بودند ۲٫۸ میلیارد سال تخمین زده شده است.

این گوی ها دو دسته هستند :

دسته ی اول از یک فلز با رنگ متمایل به آبی با بلورهای سفید تشکیل شده است ودسته ی دوم گوی های تو خالی هستند که مرکز آنها با یک ماده ی اسفنج مانند پر شده .

آقای جان هاند در حالی که در یک رستوران نشته بود .با یکی از گوی ها شروع به بازی کرد او متوجه شد که وقتی آن را روی میز می چرخاند ( مانند فرفره ) در هنگام چرخش گوی دارای تعادل عجیبی است .

او یکی از گوی ها را برای بررسی به موسسه ی تحقیقات فضایی در کالیفرنیا فرستاد بابررسی های  انجام شده این موسسه اعلام کرد که تکنولوژی اندازه گیری دقت تعادل این گوی وجود ندارد وهمچنین تکنولوژی ساخت همچین شیی با این اندازه از تعادل نیز موجود نیست و تنها جایی که می توان همچین چیزی را ساخت مکانیست که درآن جاذبه صفر می باشد .

منبع:

 

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.

پ . ن : با تشکر فراوان از دوست خوبم پدرام عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب .

بیداری در سال 2012 .پیامبر معنوی اینکاها، ویلارو هوآیتا

 اینکاها: بیداری

پیامبر معنوی اینکاها، ویلارو هوآیتا

(توضیح درباره ی اینکاها: اقوام مایا ( اینکا ها ) تمدن بسیار پیشرفته ای بودند که هزاران سال پیش در آمریکای جنوبی می زیستند و به اعتقاد آنها، جهان در بیست و یکم دسامبر 2012 به پایان می رسد.)

http://www.2012spiritual.info/uploads/6/8/0/0/6800211/650708762.jpg?340

ویلارو هوآیتا پیامبر معنوی اینکان هاست که در پرو زندگی می کند. وی در شهر کوانچاهند به دنیا آمد و  در زمان اقامت و جستجوی معنوی خود در جنگل های آمازون چگونگی درک حقیقت باطن را آموخت.

پس از چندین سال، از او خواسته شد به شهر بزرگ کاسکو (محل اقامت فعلی وی در پرو) برود .

“پس از دو هزار سال امروز خورشید طلوع می کند. تشعشعاتش برای بهبود تمامی انسان ها سلامتی، خلوص، و آگاهی به همراه دارد. قوم آندیاها، که به عنوان اینکاها شناخته می شوند، از قوانین مادر طبیعت (پاچاما) و آفریدگار روح عظیم (پاچاکاماگ) پیروی می کنند. آنان بر این باور بودند که خورشید، مرکز انرژی پرقدرت مغناطیسی است که زندگی تمامی موجودات زنده به آن بستگی دارد. تشعشعات خورشید که از جانب روح عظیم هستند که به تمامی طبیعت زندگی و لذت را هدیه می دهند.

پاچاماما الهی و مقدس است و از پنج عنصر ماه، خورشید، زمین، آب و هوا تشکیل شده است. و همه ی آموزه ها تحت پاچاماما آغاز می گردند: معرفت، درک، احترام به دیگری. هر چیزی که ما در اطراف خود می بینیم از پاچاماما، زمین (مادر)، و خالق (پدر) ناپیدا به وجود آمده است – نفس و روح. بنابراین ما باید زندگی خود را وقف زمین (مادر) و خالق (پدر) نماییم، آنها را ستایش کنیم و بر اساس قوانین آنان زندگی کنیم. ما بدن (فیزیکی) خود را از زمین (مادر) و روح خود را از خالقمان (پدر) دریافت کرده ایم.

ما هر روز از خالق و زمین برای غذایمان و در جریان بودن روح طبیعت تشکر می کنیم. پاچاماما، بهشت ما، قدر و منزله ی ما و آخرین مکان ما برای آرام گرفتن است.

همه ی انسان ها در هر کجا فرزندان خداوند هستند – یک مادر و یک پدر – و بنابراین ما همگی برادر و خواهر هستیم. پدر و مادر ما چقدر خوشحال خواهند بود اگر آنها بتوانند ببینند که فرزندانشان در صلح و هماهنگی و مطابقت با قوانین طبیعت زندگی می کنند. زمانی که ما مادر و پدر خود را شناخته و ستایش کنیم، آنها از ما راضی خواهند شد و آنگاه حمایت آنان را در برابر شیطان خواهیم داشت.

بازگشت اینتی کورینکونا پیام آور صلح، عشق و آزادی معنوی از سوی خالقمان (پدر)، پاچاکاماگ، و مرکز خورشید می باشد.

خورشید، تگسی ویریکوچا، زندگی ما را روشن می کند و به واسطه ی قدرت این نور، ما به خالق (پدر) دست خواهیم یافت. بسیاری از اینکاها از قلب خورشید به شکل انسان مجسم شدند و بر اساس قوانین ویکانینا، آتش مقدس، فعالیت می کنند.

ما باید به روش های برآمده از طبیعت بازگردیم و بدانیم که ما قسمتی از خورشید، ماه، زمین، آب و هوا می باشیم. مادر طبیعت در وجود ماست و ما در وجود او هستیم (ما یکی هستیم). زندگی هر کدام از ما انسان ها، پرستشگاه معنوی مادر طبیعت و خالق (پدر) است. برای هدایت خودمان، ما باید به قواعد معنوی رجوع کنیم.

 ما باید به روش های برآمده از طبیعت بازگردیم، زمین را به عنوان مادر مقدس جاودانی خود بشناسیم. او می دانید که ما بیماریم – قربانی خودپرستی خود شده ایم- و آرزو می کند تا بتواند با داروهای طبیعی خود که شامل هوای پاک، آب تمیز، خاک حاصلخیز و اشعه ی خورشید است، ما را شفا دهد.

ما باید در زندگی روزمره خود به روش های برآمده از طبیعت رجوع کنیم، غذاهای تازه و طبیعی و نوشیدنی های غیرشیمیایی و غیرالکلی بنوشیم و از مصرف مخدرها که ذهن و بدن را پوچ و فاسد می کند، خودداری کنیم. مادر طبیعت برای ما غذاها، نوشیدنی ها و داروهای طبیعی به وجود می آورد که برای سلامتی و طول عمر ما مفید است. فرهنگ استفاده از پلاستیک یک مد از بین رفته است که به زودی با فرهنگ طبیعی خورشید جایگزین خواهد شد.

ما باید به روش های برآمده از طبیعت و پاک کردن انرژی های منفی از زندگیمان، بازگردیم. خودپرستی ای که چشمان ما را به روی زیبایی طبیعت بسته است. وجدان خوابیده ی ما باید بیدار شود.

پاچاماما، زمین (مادر)، بسیار برای ما متاسف است و اشک می ریزد. او جهل ما، این که چگونه در تاریکی گم شده ایم، خرابی های ما، ناموزون بودن ما و کشتارهای ما را می بیند. ما تنها زمانی راه حلی برای مشکلاتمان خواهیم یافت که به روش های طبیعی بازگردیم. این پیامی است که از سال ها پیش به ما داده شده و به ما فرصت نجات زندگیمان را داده است.

عصر فعلی ما که ریشه در آیرا آاُکا دارد، عصر آهن و جنگ، و سردی آهن است. در این عصر عشقی وجود ندارد. غرب به خالق اتم و علم اتم هم با ترس نگاه می کند و هم به عنوان وسیله ای برای نجاتش. آنهایی که متمدن نامیده می شوند از جهنم اتمی رنج می برند. اینتیک کریکونا عشق عرض می کند.

ما باید به روش های طبیعت بازگردیم تا تذهیب شویم، قوانین گیتی را بشناسیم و بدنمان را به عنوان یک پرستشگاه ببینیم. زمانی که به قوانین طبیعی بازگشتیم، راه خورشید، آنگاه به گنج معنوی بزرگی دست خواهیم یافت.

درهای خورشید بر روی همگی ما باز است، بر همگی ما می تابد. تمامی خون ها یکرنگ است، رنگ آتش سوزان. ما گل هایی با رنگ ها و بوهای متفاوت هستیم. ما همگی برادران و خواهران هفت پرتو هستیم.

http://www.2012spiritual.info/uploads/6/8/0/0/6800211/458623255.jpg?515

 تمامی ملل جهان، از آغاز، پرچم کوچکی به معنی رنگین کمان را به عنوان پرچم یکسان داشته اند. هفت رنگ آن تمامی قومیت ها، گذشته، حال و آینده را با هم پیوند می دهد.

از زمان های قدیم، انرژی های منفی و مخرب (ساگراس) وجود داشته اند، اما تحت تسلط خالق و تحت کنترل فرزندان خورشید زندگی کرده اند برای همین قدرت محدودی دارند. از زمان قبل از اینکاها، ساگراس به خوبی کنترل شده زیرا که انسان ها در هماهنگی و تحت قوانین آمو لیولا، آمو کیولا، و آمو سوا زندگی کرده اند.

با تاراج اسپانیایی ها، ساگراس آزاد و همپیمان فاتحان شد. این هم پیمانی نیروهای سیاه سبب سرکوبی فرزندان خورشید و کاهش خردمندان شد. در این زمان، پوما، از آنجا که حقیقت را دیده بود و تاریکی اشغالگران را به رسمیت شناخته شده بود، در معبد خورشید مرد. با این حال، بسیاری دیگر توانستند خود را از گرفتار شدن توسط سایه تاریکی که همه جا را فراگرفته بود، نجات داده و سپس به کمک (فرشتگان) آپو هوآیرا خودشان و انرژی مقدس را به جنگل برسانند. در حال حاضر، آنها هنوز هم در میان دریاچه و کوه زندگی می کنند.

تفکر اینکایی معتقد است که با ظهور اروپایی ها، 500 سال بی بصیرتی ای در یک قالب معنوی ظهور خواهد کرد. جهان در تفکر ماده گرایی غوطه ور خواهد شد. ناهماهنگی در زمین گسترده خواهد شد. اما بعد از این دوره ی 500 ساله، نشانه بازگشت نور به زمین و طلوع دوره طلایی با ملاقات کرکس جنوبی و عقاب شمالی پدیدار خواهد شد. و ما آنگاه در دوره ای که رسالت به کمال خود رسیده، زندگی خواهیم کرد.

فرزندان خورشید از زمان های باستانی، دوره ی طلا، وجود داشتند. بعد از دوره ی طلا، عصر نقره و گنی کیلاس آغاز گردید. پس از آن، دوره ی برنز، و آنگاه آهن (آیرا آاُکا). پس از این دوران ها، دوره ی کنونی آغاز شد که هزار سال را شامل می شود. این آخرین عصر فلزی کیفیت ماده گرایی قوی ای دارد. و از آنجایی که انسانها در این عصر به خودپرستی گرفتار آمده اند و از انرژی مادر طبیعت به صورت منفی استفاده می کنند، این دوره، دوره ی تاریکی است.

اجداد باستانی ما راه مشخص تر، واضح تر و عملی تری برای زندگی داشته اند. در عصر طلا، پرتو عالم گیرِ خورشید مقدس، انسان ها را به وسیله ی قوانین طبیعی به سمت هماهنگی، احترام، صلح و عشق راهنمایی می نماید.

اکنون، در آخرین سال های عصر آهن، همه چیز نامتعادل، هرج و مرج، بی نظم، و از هم پاشیده است. جهت گیری ها و تفکرات سیاسی برآمده از فرهنگ غرب و اروپا تحت عنوان چپ و راست، نمی توانند راه حلی برای این نابسامانی ها باشند زیرا که همگی پوچ و خالی می باشند. همانطور که عصر آهن، عصر پوچی و تهی می باشد.

همچون چهار فصل سال که از پی یکدیگر می آیند، چهار عصر نیز یکی پس از دیگری می آید. عصر آهن، همچون یک زمستان طولانی است که هم اکنون به سرآمده است. عصر جدید طلا همچون بهار، ظهور خودش را به جهان خبر می دهد.

اینجا در آند، ما اینکاها، آموزه های مقدس را که به سبب آنها، دهکده های باستانی و دور از دسترس در کوه ها و آمازون هنوز وجود دارند، به یاد می سپاریم. این وجدان مقدس بیدار شده، همچون موجی از نور، از فرای کوه ها به جهان می تابد و ظهور دوره ی جدید، عصر طلایی هماهنگی با طبیعت، عصر صلح، برادری، آزادی معنوی و عشق را نوید می دهد.”

منبع:    http://www.2012spiritual.info/incas-the-awakening.html

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com  مجاز می باشد.

پ . ن : با تشکر فراوان از سمیرا ی  عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب .

صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز

http://www.facebook.com/BLOG.UFOLOVE

چند واقعه اسرار آمیز ثبت شده

چند واقعه اسرار آمیز ثبت شده

http://whoyoucallingaskeptic.files.wordpress.com/2009/03/creepy-gnome.jpg?w=434&h=254

 

کوتوله مرموز

در سال 2008 وقتی کارگردان آرژانتینی جوس آلوارز (Jose Alvarez) در حال ضبط سکانسی از فیلمش بود، موجودی کوتوله را در چند متری اش می بیند. چند روز بعد روزنامه ال تریبینو (El Tribuno) در باره این واقعه مصاحبه ای با آلوارز انجام داد. وی در این گفتگو چنین تعریف می کند:” در سر کار فیلمبرداری بودیم و درباره یک موضوعی با دوستان در حال مباحثه بودیم که صدایی شنیدیم. گویی یک نفر از آن طرف به سمت ما سنگ پرتاب می کرد. وقتی سرمان را برگرداندیم متوجه شدیم موجودی میان بوته ها حرکت می کند. اولش فکر کردیم یک سگ است. اما از میان بوته ها یک کوتوله عجیب دوپا که شباهتی به انسان نداشت را دیدم. درحالی که همگی بشدت ترسیده بودیم موجود با دیدن ما به سرعت فرار کرد. از بخت خوش دوربین روشن بوده و توانستیم چند تصویر از کوتوله در حال فرار تهیه کنیم.” وقتی روزنامه ال تریبینو از روستائیان اطراف محل درباره چنین موجودی پرس و جو می کرد، آنها گفتند که آنقدر این کوتولو را دیده اند که ترسشان ریخته است و به بودن او عادت کرده اند. تا کنون  اطلاعات موثقی از ماهیت این موجود منتشر نشده است.

Freddy Jackson Lg

 

روح خلبان جکسون

در عکس فوق جمعی از خلبانان نیروی هوایی آمریکا در جنگ جهانی اول را نشان می دهد که در سال 1919 تهیه شده است . این عکس در سال 1975 توسط ویکتور گودارد (Victor Goddard) در یک روزنامه منتشر شد. در این عکس تصویر مردی هست که بودنش در آنجا غیر ممکن می نماید. چرا که این مرد خلبان هواپیمایی به نام  فردی جکسون (Freddy Jacskson) بود که دور روز قبل از ثبت این عکس هواپیمایش در خاک دشمن سقوط کرده و خودش مرده بود. ب دوستان او بعد از مشاهده این عکس بلافاصله او را شناخته و حیرت زده شده بودند.

 http://www.problempets.co.uk/images/OVERTOUN_BRIDGE_LOWER_RES.jpg

7. پل اورتون معروف به پل خوکشی (Overtoun Bridge )

پل اوورتون در سال 1859 در حوالی میلتون (Milton) اسکاتلند احداث شده است و یکی از قدیمی ترین و بزرگترین پل های اسکاتلند به شما می رود. اما شهرت این بنا نه به خاطر قدمت یا عظمت آن بلکه بدلیل حوادث عجیبی است که در روی آن رخ داده است. سگ هایی که به این پل می رسند بدون هیچ علتی خود را از آن به پائین پرت می کنند. اولین موارد خودکشی سگ ها در دهه 1950 ثبت شده است. در این سالها بیشتر قربانبان سگ های نژاد کلی (Koli) بوده اند که خود را از ارتفاع 16 متری این پل به پائین می انداخته اند. حتی مشاهده شده است  در مواردی که سگی جان سالم به در می برد دوباره به بالای پل رفته و خود را دوباره به پائین پرت می کند. اینکار تا خودکشی کامل تکرار می شده است. هیچ عکس تا کنون دلیل این کار عجیب سگها را نمی داند. شگفت انگیز تر اینکه همه سگها تنها از یک طرف و از یک نقطه اقدام به پرش می کنند. بسیاری افراد این سگها را بیمار می پندارند ولی در سال 1994 یک مرد اسکاتلندی کودک خود را از این پل به پائین پرت کرده است. آیا دلیل این اتفاق تلخ می تواند پل اورتون باشد؟!. امروزه بسیاری از افراد سعی می کنند از روی این پل عبور نکنند و در هنگام رسیدن به این مکان راه خود را کج می کنند. به همین دلیل دولت اسکاتلند مجبور به احداث  گذرگاه دیگری در آن منطقه شده است.Bosque2

 

واقعه جیمز وورسون

جیمز وارسون شخصی بود که همیشه ادعا می کرد می تواند 30 کیلومتر را بدون توقف بدود و رکورد جدیدی در دوی ماراتن ثبت کند. او برای ثبت رکوردش می بایست دوی ماراتون  خود را در حضور داوران انجام می داد. تا اینکه روز 3 سپتامبر 1873 قرار شد در یک منطقه جنگلی وارسون 30 کیلومتر مسیر بین دو منطقه را بدود. وارسون همانطور که طی مسیر می کرد دو نفر به عنوان داور با اسب پشت س، او را تعقیب می کردند. او در میانه راه به یک باره در حالی که شیون سوزناکی می کشید به زمین افتاد دیگر اثری از او یافت نشد. افراد حاضر به دنبال او اما وقتی از یافتن وی نا امید شدند واقعه را به پلیس گزارش دادند. پلیس با استفاده از سگها، منطقه را به مدت یک هفته کاوش کرد اما هیچ اثری از وارسون پیدا نکرد گویی بخار شده به آسمان رفته بود. طبق اسنادی که در آرشیو پلیس ثبت شده، آن دو نفر اذعان کرده اند که وارسون در جلوی چشمان آنها، با فریادی که به نظرشان وحشتناکترین فریادی بود که شنیده اند به یکباره غیب شده است. از آن زمان تا کنون هیچ اثر یا نشانه ای از جیمز وارسون پیدا نشد.

Screen Shot 2010-09-11 At 9.20.47 Am

ردپای شیطان

در روز 8 دسامبر سال 1855 در شهر دوون (Devon) انگلیس ردپاهای عجیب بی شباهت به رد انسان روی برف توجه اهالی را بخود جلب کرده بود. این رد پاها با 6 سانتی متر عرض و 20 سانتی متر طول در مسیری به طول 160 کیلومتر با شکل ثابتی امتداد یافته بود. رد پاها تقریبا در تمام معابر شهر وجود داشت. گویی صاحب این ردپاها در یک شب تمام شهر دوون را گشته بود. اما کسی اینکه این ردپاها متعلق به چه کسی ایت نظری نداشت. نکته جالب اینکه  رد پاها در نقطه ای به یکباره متوقف شده  یا در یک محل به یکباره شروع می شده است. در آن دوران مردم دوون نام ردپای شیطان را به آن دادند. در باره  این واقعه هنوز هم در شهر دوون صحبت می شود.

Felicia-Felix-Mentor-Of-Haiti

 

فلیسیای زامبی

در باورهای مردم وودو (Vodoo) انسان بعد از مردن تبدیل به زامبی شده و به حیات خود در قالب زامبی ادامه می دهد. فلیسیا (Felicia) در سال 1907 در سن 29 سالگی در گذشته بود. بعد از 30 سال از مرگ وی بسیاری از اهالی روستای فلسیا در حوالی مردی را که تلو تلو کنان راه می رفته و چهره خون آلودی داشته است را می دیده اند. این مشاهدات به حدی وفور داشت که بسیاری از افراد علاقمند از سایر مناطق برای دیدن زامبی به محل می آمده اند. تا اینکه بعد از مشاهده عکسی از فلیسیا افراد شاهد به شدت تاکید می کردند که این همان زامبی مورد نظر است. آیا فلیسیا به باور مردم وودو تبدیل به زامبی شده بود؟

http://listverse.files.wordpress.com/2010/09/gef.jpg?w=311&h=350

voirrey Mystery of Gef the talking Mongoose

 

گف موجود سخنگو

در سپتامبر سال 1931 یک خانواده یهودی جیمز (James)، مارگارت (Margaret) و دختر سیزده سالشان وویری (Voirrey) هنگام کار در مزرعه شان صداهایی مثل کندن زمین می شنیدند. تمام جستجوی آنها برای پیدا کردن منبع صدا بی نتیجه می ماند. در هر صورت آن را به حساب حیوانات گذاشتند و فکر می کردند این موجود نوعی جونده می تواند باشد است اما بعد از مدتی نوع صداها تغییر کرد. صداهایی مثل گریه نوزاد، شیهه اسب و صدای پارس سگ. بعد از مدتی صدا ها تبدیل به صدای انسان شده و با آنها صحبت کرده و خود را موجودی به نام گف (Gef) معرفی کرد. به گفته وویری، دختر خانواده گف یک موجود کوچک شبیه موش بوده است که  در سال 1852 به زمین آمده بود فقط با  وویری ارتباط داشته است. وویری بعد ها ارتباط عجیبی با موجود داشته است و تا زمان مرگش در سال 2005 هیچگاه حاضر به صحبت درباره آن نشد.

منبع :   http://listverse.com/2010/09/12/10-creepy-mysteries-you-havent-heard-of

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com  مجاز می باشد.

پ . ن : با تشکر فراوان از بابک  عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب .

صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز

http://www.facebook.com/BLOG.UFOLOVE

رویت بشقاب پرنده های فرازمینی بر فراز عباس آباد تهران – سال1365

 

به گزارش “ایران” افکار عمومی در امریکا کنجکاو شده از اسرار اشیای پرنده ناشناس سر در بیاورند. بسیاری از مردم با ارسال طوماری از دولت خواسته‌اند قانون سری بودن تحقیقات فضایی را لغو کند و همه را در جریان مسائل مربوط به بشقاب‌های پرنده قرار دهند. در دهه‌های چهل و پنجاه نیز با ظاهر شدن اشیای نورانی ناشناخته در آسمان ایران، بحث‌های داغی در محافل علمی کشور درگرفت و مدت‌ها کنجکاوی مردم را برانگیخته بود.
یک بار واقعه عجیبی در آسمان حوالی تهران اتفاق افتاد که روزنامه‌های کیهان و اطلاعات گزارش‌های هیجان‌انگیزی درباره پرواز بشقاب‌های پرنده منتشر کردند. در این واقعه که نیمه‌های شب اتفاق افتاد چند هواپیمای جت مجهز به موشک‌ چند شیء پرنده ناشناس را در آسمان تهران تعقیب کردند که این تعقیب و گریز تا حوالی کویر قم ادامه یافت.
یکی از این خلبانان جت می‌گوید: از پایگاه هوایی به پرواز درآمدیم و در آسمان شهر ری بود که به دو بشقاب پرنده نورانی رسیدیم. من و دوستان خلبانم با فاصله چندصد متری این دو شیء ناشناخته را تعقیب کردیم و هر چه سرعت می‌گرفتیم آنها هم بر سرعت‌شان می‌افزودند. این تعقیب و گریز تا حوالی دریاچه نمک قم ادامه داشت که ناگهان هر دو شیء ناشناس ناپدید شدند و به ما دستور داده شد که به پایگاه برگردیم.
در سال ۵۴ نیز عکس‌های یک جوان تهرانی که از بشقاب پرنده‌ها در تپه‌های عباس آباد تهیه کرده بود، در روزنامه‌ها چاپ شد که سبب هیجان‌ عمومی شد.
ماجرا از این قرار بود: یک جوان تهرانی در سکوت و خلوت سحرگاهی پارک جنگلی عباس‌آباد با صحنه هیجان‌انگیز و تکان‌دهنده‌ای روبه‌رو می‌شود، پرواز بشقاب‌های پرنده بر فراز تپه‌های عباس‌آباد…
دکتر داریوش ادیب متخصص شیمی و سنگ‌های قیمتی و صاحب تألیفات بی‌شمار علمی و یکی از کارشناسان «UFO» (اشیای پرنده ناشناخته) در پیش‌گفتار کتاب خود به نام «اسرار بشقاب‌های پرنده» می‌نویسد: در سال ۱۳۶۵، روزی جوانی نزد من آمد و با هیجان فراوان از حضور بشقاب‌های پرنده در محوطه پارک جنگلی عباس‌آباد تهران خبر داد. او اصرار داشت که در ساعت‌های اولیه صبح چند بشقاب پرنده در آنجا دیده و از چند شاهد نیز برای ارتباط ادعای خود نام می‌برد…
با سؤال‌هایی آمیخته به ناباوری و تمسخر با او برخورد کردم و قاطعانه گفتم مقوله بشقاب‌های پرنده، ساخته و پرداخته ذهن دانشمندان امریکایی بعد از جنگ جهانی دوم است.
دکتر ادیب در ادامه می‌نویسد: فردای آن روز، آن جوان با حالتی عصبی، ادعای خود را با این عبارت که «امروز هم آنها آمدند» تکرار کرد و من برای خاتمه دادن به این بحث از او خواستم برای صحت حرف‌هایش بهتر است از بشقاب‌پرنده‌ها عکس بگیرد.
دکتر داریوش ادیب می‌گوید: «در دوران تحصیل در امریکا، خوانده بودم که دو روز پی‌درپی بشقاب پرنده‌ای در حوالی نقاط مهمی چون نیروگاه‌های اتمی یا مراکز رادیو تلسکوپ‌های عظیم در پرواز بودند، اما هرگز نشنیده بودم که بشقاب‌ پرنده‌ای چند روز متوالی در محلی آن هم در آسمان تپه‌های عباس‌آباد آمد و رفت کرده باشد.»
دو روز بعد همان جوان با دو حلقه فیلم و در حالی که از شدت هیجان می‌لرزید، به دیدار دکتر ادیب می‌آید و با لکنت زبان می‌گوید: «آنها … دوباره آ… مد…ند… از آن….ها فیلم گرفتم.»
دکتر ادیب این گونه ادامه می‌دهد:
«هنگامی که عکس‌های چاپ شده را دیدم، با وجود دلایل حیرت‌انگیزی که در آنها وجود داشت، اصالتشان باور کردنی نبود…
با گذشت دو سال از این ماجرا روزی از پارک جنگلی رد می‌شدم، به تعدادی باغبان برخورد کردم و ضمن حرف زدن با آنها، ماجرای بشقاب‌پرنده را پیش کشیدم و با کمال تعجب یکی از باغبان‌ها به توصیف روزهایی پرداخت که جوان مورد بحث، بشقاب‌پرنده‌ها را در تپه‌های عباس‌آباد دیده و عکس گرفته بود.»
به گفته دکتر ادیب برخی از عکس‌های جوان ایرانی همراه با تأییدیه کارشناس لابراتوار کداک در انگلیس در شماره سپتامبر ۱۹۹۰ مجله FSR به چاپ رسیده است. ماجرای جوان ایرانی باعث شد تا دکتر داریوش ادیب با علاقه‌مندی به بحث بشقاب‌پرنده، خود در زمره کارشناسان زبده مطالعات اشیای پرنده ناشناخته «UFO» درآید.