اوزیریس, اولین مسیح: آیا عیسی مسیح دومین پیامبر مصر بود؟
نوشته ریچارد کاسارو
در میان خرابه های مصر باستان مدارکی مربوط به نجات دهنده ای ریشو و موبلند وجود دارد که رستاخیز او نسلهای متمادی از پیروانش را به حیات پس از مرگ معتقد میکند. از او به نام «چوپان», «شاه شاهان» و «خدای خدایان» نام برده شده است و تصاویرش در آثار هنری چندین هزار سال با صلیب حیات ابدی «آنخ» نقش شده است. اولین پادشاه مصر توصیفی اساطیری به این شرح دارد که چون ققنوس تا ابد در مشرق زمین طلوع میکند تا دوران جدید را آغاز کند. او که قاضی روز جزا بود –مقامی که بعدا به عیسی نسبت داده شد- قانون مقدس را به اجرا در آورد. تمام فرعونها پوشش و ظاهر خود را مانند او می آراستند (چوپانی با ریش و موی بلند درست همانند عیسی) و بر تخت مینشستند. مردگان را مانند او میاراستند تا از طریق شباهت با او به جاودانگی دست یابند. آیا این پادشاه باستانی مصر که شباهت به مسیح دارد کلید دسترسی به دنیای آینده است؟
زیرنویس تصویر: اولین ظهور مسیح در مصر. همچون مسیح خدای باستانی ازیریس (آصار) چوپانی ریشوبا موی بلند بود که صلیبی به نشانه زندگی پس از مرگ با خود حمل میکرد.
به مدت هزاران سال پیش از دوران مسیحیت مصریان اجساد درگذشتگانشان را به شکل چوپانی ریشو و مو بلند می آراستند. به نقل از مصرشناسان دلیل این کار این بود که مردگان بتوانند در روز رستاخیز پیرو این چوپان ریشو و موبلند باقی بمانند.
نام این نجات دهنده مصری که به مسیح شباهت دارد آصار یا ازیریس است و وسعت و اهمیت شباهتهای او به مسیح هنوز از نظر محققین و مصرشناسان به دور مانده است.
به تصاویر زیر نگاه کنید, به شباهتهای تصاویر حک شده بر تابوت دو پادشاه مصری, شاه توت Tutو شاه سوسنس Psusennes با تصویر مسیح دقت کنید. همان تصویر چوپانی با مو و ریش بلند که بعدها به مسیح منصوب شد.
زیرنویس تصویر: سربند وموهای بلند, عصای چوپانی و ریش
سرپوش مصری که به نام نمس Nemes شناخته میشود به وضوح سمبلی از موی بلند است چرا که دنباله مو در پشت سر به صورت یک دسته بسته شده است.
زیرنویس تصویر: سرپوش نمس که در پایین به صورت مو دسته شده است.
بیشتر تصاویر مسیح او را با ریش نشان داده اند.
تابوتهای مصری عصای چوپانی را در دست چپ فراعنه نشان میدهد. عیسی خود را «چوپان خوب» مردم مینامید و تصاویری که از او ترسیم شده همان عصای چوپانی را که هزاران سال پیش بر تابوت فراعنه نقش میشد در دستانش نشان میدهد.
انجیل به رانده شدن کسانی که به تبادل پول در معبد میپرداختند توسط عیسی و به کمک شلاق اشاره کرده است. در مصر عصای چوپانی به یک دست و شلاق به دست دیگر فرعون تصویر می شده است و این دو به شکل صلیب بر روی سینه فرعون قرار میگرفته اند.
به مدت هزاران سال فراعنه مصر با سربند, ریش و عصای چوپانی به تابوت سپرده میشدند تا ظاهری شبیه به اوزیریس داشته باشند.
رستاخیز دینی
والیس باج E.A. Wallis Budge(1857-1934) یکی از سرشناسترین مصرشناسان باستان میگوید:
«مهمترین فرد در دین مصر باستان اوزیریس بود و مهمترین آموزه های آیین او اعتقاد به الهی بودن او, مرگ, رستاخیز و کنترل کامل سرنوشت بدن و روح مردمان بود. مهمترین بخش اعتقاد دینی تمام پیروان ازیریس امید به رستاخیز در بدنی تغییر شکل یافته و به صورت جاودانه بود که تنها با مردن و بازگشت به حیات در هیبت ازیریس ممکن میشد.»
در ابتدا تنها پادشاهان در لباس و با ظاهر ازیریس به تابوت سپرده میشدند اما بعدها رسم خاکسپاری به شکل ازیریس به افراد عادی از طبقات بالاتر و سپس به مردم عادی نیز تعمیم یافت.
زیرنویس تصویر: خاکسپاری به شیوه ازیریس, هدف فرار گرفتن در مقبره با ظاهری شبیه به ازیریس بود.
هنری فرانکفورت, استاد سابق باستانشناسی ماقبل کلاسیک در دانشگاه لندن چنین توضیح میدهد:
«باید تاکید کرد که شبیه سازی خاکسپاری ازیریس وسیله ای بود برای رسیدن به پایان, رستاخیز پس از مرگ.»
جالب است که نام ازیریس (آصار) به خط هیروگلیف به صورت نیمرخ مردی ریشو با موی بلند نوشته میشود.
از منظر مدرنتر یک پیرو مسیحیت, ازیریس کمابیش مانند مسیح اول به نظر میرسد. مصریان در واقع در اعتقاد به زندگی پس از مرگ و پیروی از نجات دهنده ای که به حیات بازگشته بود بر مسیحیان تقدم دارند.
این حیات پس از مرک با صلیب «آنخ» تصویر میشده است, سمبلی که مشابهی بسیار نزدیک در مسیحیت دارد.
آنخ پراستفاده ترین و مورد احترام ترین نشانه در مصر بوده است. این نشان بر روی مقابر و معابد, در دستان شاهان, خدایان, روحانیان, وزیران, شهروندان عادی و فرزندانشان تصویر میشده است. مبدا این نشان بر کسی روشن نیست. معنای آن, زندگی پس از مرگ, شباهت چشمگیری به معنای تصلیب در مسیحیت دارد که سمبل حیات پس از مرک است.
زندگی جاوید به کرات در انجیل ذکر شده است: مسیح میگوید: » من رستاخیزم, و حیاتم. آنان که به من ایمان دارند اگر بمیرند نیز به حیات ادامه میدهند. و آنان که زندگی کردند و به من ایمان داشتند هرگز نخواهند مرد.»
بعضی آنخ را به شکل مردی مصلوب تفسیر میکنند, دایره بالایی سر او, دو خط افقی بازوانش و خط عمودی دو پای میخ شده او به صلیب هستند.
روز داوری
ازیریس پس از بازگشت به حیات داور ارواح مردگان شد. او قدرت آن را داشت که به کسانی که بر روی زمین درستکار بودند حیات آسمانی ببخشد.
زیرنویس تصویر: پاپیروس هونفر: ازیریس داور مردگان در روز داوری 1285 پیش از میلاد
والیس باج میگوید:
«این عقیده که ازیریس داور منصفی درباره اعمال و کلام مردمان بوده است, و درستکاران را پاداش و بدکاران را کیفر میداده, و ارباب بهشتی بوده که در آن تنها بیگناهان وارد میشدند, و این نیرو را به دلیل زندگی کردن بر روی زمین و مرگ رنج آور و سپس خیزش و حیات دوباره به دست آورده بوده است به درازای تمدن مصر عمر دارد.»
روز داوری در مسیحیت اهمیت زیادی دارد. ارواح مردگان در مقابل کرسی داوری مسیح قرار میگیرند. آنان که از تعالیم او پیروی کرده اند درستکارند و به بهشت میروند. در انجیل آمده:
«همه باید مقابل کرسی داوری مسیح قرار گیریم و هر کس معادل اعمالش را دریافت میکند, چه خوب و چه بد.»
توصیف داوری مسیح و ازیریس بسیار به هم شبیهند. نقاشی میکل آنژ از روز داوری شباهت زیادی به تصاویر روز داوری در پاپیروسها و نقاشیهای مقابر مصری دارد.
زیرنویس تصویر: مسیح در روز داوری, اثر میکل آنژ از صومعه سیستین, 1512 میلادی
در تصایر مصری قلب متوفی به نشانه اعمال زمینی و سجایای اخلاقی او در ترازویی قرار میگیرد که پری به نشانه «مات», قانون الهی در کفه مقابل آن گذارده شده است. اگر دو کفه برابری کنند درگذشته به بهشت راه داده میشود.
ازیریس در مقام داور همیشه نشسته تصویر میشود, همانطور که مسیح.
این تشابهات حکایت از چه دارد؟ آیا مسیحیان این مفاهیم را از مصریان آموخته اند و به تقلدی استفاده کرده اند یا ظهور مسیح برای تاثیرگذاری بر تمدنهای بر روی زمین اتفاقی تکرار شونده بوده است؟ آیا این روش و سنتی برای رو به جلو راندن انسان و تمدنش بوده است؟
حقیقت رو در رو با اساطیر
هیچ کس منشا ازیریس را نمیداند. اولین اسناد مکتوب تاریخی درباره او مربوط به وقایع نگارانی همچون هرودوت و پلوتارک است. این نویسندگان کلاسیک ازیریس را به صورت پادشاهی نیمه خدا تصویر کرده اند که به انسانها آموخت بر اساس «مات» یا قانون خدا زندگی کنند و آدمخواری را رها کنند. او به آنها آموخت تا به انسانها عشق بورزند ودر پیشرفت اخلاقی کوشا باشند. سپس به سایر نقاط زمین سفر کرد تا به پیشرفت سایر تمدنها کمک کند. او به دست برادر حسودش ست کشته شد اما به کمک جادوی خواهرش ایسیس دوباره حیات یافت. بار دیگر به دست برادرش کشته شد و جسد قطعه قطعه شده اش در سراسر رود نیل پخش شد. فرزند او هوروس ست را مغلوب کرد و انتقام قتل پدر را از او گرفت.
این نیمه واقعی بودن داستان تا حدی به این نکته برمیگردد که راویان ازیریس را شخصیتی افسانه ای و غیر واقعی میپنداشتند. اما نگاهی به دیوار نگاره های مصر و پاپیروسها خلاف این تصور را ثابت میکند. ازیریس تغییرات زیربنایی در تمام جنبه های زندگی مردم مصر ایجاد کرد. او فضایل اخلاقی, قدرت تمایز بین خوب و بد و عشق به همنوع را به آنان آموخت به حدی که در ساید تمدنهای زمین مشابهی نیافت.
او همچنین بنیانگذار یک فلسفه جدید بود. پیروانش آموختند که بدن انسان نه کامل است و نه ابدی بلکه عنصری معنوی در وجود آنان است که پس از مرگ بدن برمیخیزد و برای ادامه وجود به عالمی معنوی منتقل میشود, اگر بر اساس مات یا قانون الهی رفتار کرده باشد. در نتیجه وابستگی به متعلقات این دنیا بی معنی دانسته میشود. این دقیقا همان تعلیمات مسیحیت حقیقی است, نه مسیحیتی که کلیساها رواج میدهند.
ازیریس, ققنوس
مصریان ازیریس را به پرنده ای آسمانی تشبیه میکنند درست همانطور که مسیحیان روح مسیح را به کبوتری سفید و درخشان تشبیه میکنند. مصریان پرنده را بنو Benu مینامیدند و یونانیان آن را ققنوس میخواندند. بر اساس اساطیر این پرنده در مقاطعی از تاریخ در آسمان مشرق پدیدار میشود تا نوید آغاز دورانی جدید را بدهد. این پرنده پس از آشکار شدن در آتش خود میسوزد اما دوباره جوان و زنده از مرگ برمیخیزد.
محققان جملگی عقیده دارند ققنوس همان ازیریس است. فیلسوف آلمانی آدولف ارمان Adolf Erman چنین توضیح میدهد:
«روح ازیریس … در پرنده «بنو», ققنوس, جای دارد…»
نوشته ای بر روی یک تابوت این فرض را تایید میکند:
«من ققنوس بزرگم درون «اون». او کیست؟ ازیریس کیست؟ ناظر هستی. او کیست؟ او ازیریس است.»
ویژگیهای نسبت داده شده به ازیریس و ققنوس همام ویژگیهای مسیح هستند. هر دو در آسمان مشرق ظهور میکنند(ستاره بیت اللحم در آسمان به نشانه ظهور «شاه» طلوع کرد). هر دو از مرگ دوباره متولد میشوند. هر دو به مفهوم زندگی پس از مرگ و رستاخیز اشاره میکنند. هر دو آغازگر عصری جدیدند. (ظهور مسیح نقطه تعیین عصر جدید شد, پیش/پس از تولد مسیحی) و بالاخره وعده ظهور دوباره هر دو داده شده است.
اولین ظهور ازیریس
مصریان اولین ظهور ازیریس و نمایان شدن ققنوس را آغاز عصر طلایی خود, زپ تپی Zep Tepi میدانستند و آن را «اولین بار» مینامیدند. آنها معتقد بودند بنیان تمدنشان در همین دوران دور و درخشان بنا گذاشته شد. راندل کلارک R.T. Rundle Clark پروفسور سابق مصرشناسی در دانشگاه منچستر درباره «اولین بار» چنین میگوید:
همه آنچه که وجود یا اهمیتش مورد تایید بود به «اولین بار» منصوب میشد. از پدیده های طبیعی تا مناسک, نشان سلطنتی, نقشه معابد, فمولهای جادویی یا پزشکی, خط هیروگلیف, تقویم, همه افزار الات تمدن… همه آنچه که خوب یا مفید بود در «اولین بار» بنا گذاشته شده بود, که به همین دلیل دوران طلایی کمال مطلق بود…»
«اولین بار» به نظر دوره ای میرسد که در آن ازیریس به عنوان پادشاه برگ مصر حکمرانی میکرد. در همین دوره » مات» و ستایش «را», خدای واحد مصر را بنا نهاد. راندل کلارک میگوید:
«پادشاهی ازیریس دوران طلایی بود, الگویی برای نسلهای آینده»
«مات» و وحدانیت الگوهایی برای نسلهای آینده بودند که توسط ازیریس پایه گذاری شدند, نیروی پیش برنده مصر به مدت هزاران سال.
منبع: http://www.richardcassaro.com
پ . ن : با تشکر فراوان از الهام الف عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.
صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز
در سال 2008 ، و در اعماق جنگلهای بارانی آمازون شهر گمشده ای کشف شد که می تواند پرده از اسرار قبیله ای افسانه ای بردارد . در باره «مردمان ابر» در پرو ، تنها اطلاعاتی که در دسترس است این است که تمدنی باستانی و سفید پوست بودند که در قرن 16 میلادی توسط بیماری ها و جنگ ، نابود و محو شدند .
باستان شناسان اما ، توانستند دژ مستحکمی را در نقاط دور افتاده کوهستانی پرو ، که به خاطر زیبایی طبیعی بکرش مشهور است ، کشف نمایند .
یک روستای قدیمی چاچاپویا ها (Chachapoyas) در نزیدیکی منطقه ای که شهر گمشده کشف شد .
تصور می شود این کشف بالاخره بتواند اسرار «دلاوران سفید پوست ابرها» را برای تاریخدانان روشن سازد . گفته شده این مردمان این قبیله پوستی روشن و موهایی بور و بلوند داشتند و چون در قسمتهای بسیار مرتفع جنگل می زیستند به آنها دلاوران ابرها گفته می شد . مشخصاتی که باعث ایجاد بحثهای زیادی بین تاریخدانان شده زیرا در آن ناحیه نشانه ای از هیچ پیشینه اروپایی شناخته شده وجود ندارد چرا که مردمان آن منطقه همگی پوستی تیره تر دارند.
این دژ در یکی از دور افتاده ترین نقاط آمازون واقع شده و روی لبه شکاف پر ارتفاعی در زمین ساخته شده . احتمالاً برای اینکه بتوانند از حضور دشمنان خود آگاه شوند .
منطقه ای که شهر گمشده در آن کشف شده.
چاچاپویاها ، یا همان دلاوران ابرها ، مردمانی آندی (مربوط به رشته کوههای آند)
بودند که در جنگلهای مرتفع آمازون که امروزه در پرو واقع است می زیستند .
کمپ اصلی از دایره ای از خانه های سنگی تشکیل شده که بر طبق باستان شناسی به نام بندیکت گویچوچیا پرز Benedict Goicochea Perez، امروزه 12 هکتار جنگل انبوه آنرا پوشانده .
روی برخی از صخره های این دژ نقاشی هایی وجود دارد و نزدیک سکونت گاه ها سکوهایی سنگی دیده می شود که تصور می شود از آنها جهت آسیاب کردن گیاهان و دانه ها برای مصارف خوراکی و دارویی استفاده می شده .
مردمان ابری ، زمانی قلمروی وسیعی را تحت اختیار خود داشتند که از رشته کوه های آند شروع می شد و تا نواحی جنگلهای آمازون شمال پرو ادامه می یافت . تا روزیکه توسط اینکاها فتح شد . اما بعداً که استعمارگران اسپانیایی به آن منطقه وارد شدند ، برای شکست اینکاها ، با آنها متحد شدند .دلاوران ابرها اما ، در نهایت به خاطر شیوع بیماریهای اروپایی مانند سرخک و آبله نابود شدند .
جنگلهای انبوه شمال پرو
بیشتر زندگی آنان که به قبل از قرن نهم باز می گردد غارت شد و شواهد اندکی را برای باستان شناسان از خود به جای گذاشت. قبلاً هم بقایایی کشف شده بود ، اما دانشمندان بیشتر منتظر نتایج تحقیقاتی که در 500 مایلی شمال شرق لیما ، پایتخت پرو انجام می شود هستند .
تا کنون هر گونه اطلاعاتی که ما راجع به تمدنهای گمشده می دانیم از افسانه های اینکایی گرفته شده . حتی معلوم نیست که آنها خود را چه می نامیدند چون کلمه ی چاچاپویا که معنی «مردمان ابرها» را می دهد ، نیز نامی است که توسط اینکاها بر آنها گذاشته شده .
قلعه آنها کوئلاپ (Kuellap) نام دارد و بر روی کوهی قرار دارد که اوتکوبامبا (Utcubamba) نام دارد . این قلعه را فقط می توان با مجتمع ماچوپیچو (Machu-Picchu)ـی اینکاها که متعلق به صدها سال بعد از آن است مقایسه نمود .
در 2006 باستان شناسان گور زیر زمینی ای را در غاری در همان نزدیکی کشف کردند . 5 مومیایی در آن بود که پوست و موی دو تای آنها دست نخورده باقی مانده بود .
Pedro Cieza de Leon ، تاریخنگار چاچاپویا ها در مورد این قبیله می نویسد : » آنها سفیدپوست ترین و خوش قیافه ترین مردمی اند که تاکنون دیده ام و زنان آنها آنقدر زیبا هستند که اینکاها با آنها ازدواج کرده و آنها را به معبد خورشید راه می دادند.
این مردمان ، همیشه لباسهایی پشمی می پوشیدند و لاوتوس llautos (نوعی عمامه پشمی) بر سر می گذاشتند و با این نشانه ها ، همه جا شناخته می شدند .
قلمروی چاچاپویا ها در قسمت شمالی کوه های آند که امروزه در پرو است واقع شده بود . ناحیه ای مثلتی شکل که تاثیر گرفته از مکان دو رودخانه Maranon و Utcubambaدر ناحیه Bagua تا حوزه آبریز رود Abiseo است . اندازه رود Maranon و پوشش کوهستانی منطقه حاکی از آن است که این منطقه عمدتاً منزوی و ایزوله بوده .
مومیایی کودکی از «مردمان ابرها»
منبع: http://www.dailymail.co.uk
با تشکر فراوان از بابک عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.org مجاز می باشد.
صفحه فیسبوک دنیای اسرار آمیز
در این مطلب و ویدیو ها به ماجرایی میپردازد که ادمیرال برد به قطب جنوب میرود و با بشقاب پرنده هایی روبرو شده که از درون دریا میا مده اند. بشقاب پرنده هایی که مهمات به کار گرفته شده روی آنها بی اثر بوده و طبق گفته ای این دریاسالار این یوفوها متعلق به این تمدن درون زمینی است. که یکی از دروازه های آن در قطب جنوب است.دیدن ویدیو ها را به علاقه مندان پیشنهاد میکنم. در این ویدیو ها جنگ با بشقاب پرنده ها به وضوح به نمایش درامده است.
http://www.youtube.com/watch?v=DB9f30cNYDA&feature=player_embedded
این مستندات با یک ویدئو آغاز میشود .11 ژوئن 1945 کارکنان سازمان ضد جاسوسی SMERH از لشگر 79 زرهی از ساختمان ستاد نیروی دریایی آلمان به آدرس Berlin Diergarten, Terpittszufer 38-42 در اداره به نقشه ای برای عبور از اعماق دریا برخورد کردند که مهر و موم شده بود برای کاپیتانهای زیردریایی های کلاس 1 zonder-Fuhrer که تقریبا متشکل از 38 زیردریایی بودند و شماره گذاری شده بودند با یک سری 44 تایی( نه با فرم 0188 تا 0199 بلکه با شماره های 0446 تا 0456) .
به گفته مورخان نظامی در پایان جنگها در آلمان از این زیردریاییها محموله هایی از اژدرها را با چیزهای دیگری جایگزین نمودند .بعلاوه این زیردریایی ها حامل تعداد زیادی مسافر بوده است بالغ بر صدها نفرفقط در 38 زیردریایی !!
http://www.youtube.com/watch?v=Z2zBz2Nj0k0&feature=player_embedded
سفر دریاسالار برد در آگارتا » زمین توخالی » در 19 فوریه 1947 (همراه با ویدئو) .
در 26 فوریه 1947 ناو نیروی دریایی ارتش امریکا ویرانگر مورداک (Destroyer Murdock ) با 68 ملوان و کارمند منهدم گشت که با نوعی هواپیمای حامل از نوع کازابلانکا آسیب دیده بود . بالغ بر نیمی از هواپیماهای عرشه ناپدید شده بود. هیات اعزامی در شش ماه شکل گرفته بود اما در 26 فوریه سال 1947 تنها پس از گذراندن دو ماه در قطب جنوب وحشتزده و در هراس در حال فرار بودند!در انجمن کنگره امریکا دریاسالار برد اظهار داشت که او توسط دیسکهای در حال پرواز نازیها مورد حمله قرار گرفت که با سرعت غیر قابل باوری حرکت میکردند .لازم به ذکر است که این عملیات کاملا نظامی بوده است .13 ناو سنگین نظامی ٬ هواپیمای حامل از نوع کازابلانکا به همراه هواپیمای جنگنده و زیردریایی جنگی به همراه تسلیحات نظامی .
عملیات HighJumpسال 1947 تصاویر از تلویزیون رسمی امریکا part 1-5 .
Part 1: http://www.youtube.com/watch?v=JCPND6r4dAE
Part2: http://www.youtube.com/watch?v=MC7955D6EFc
Part3: http://www.youtube.com/watch?v=tvlobNQct4I
Part4: http://www.youtube.com/watch?v=yqOPWyRQJbQ
مختصات زمین توخالی ( .( part 1-5
حقایق واقعی از موجودیت زمین توخالی و مهمتر از آن موقعیت دقیق دروازه !! همانطور که در قطب شمال (در نزدیکی آن) و در جنوب.تصاویر لحظه ای گرفته شده از فضا و موثق و رسمی میباشند به خوبی ویدیوهای ایستگاه فضایی میر .تک تک آنها را با دقت تماشا کنید .
http://www.youtube.com/watch?v=Vfncs1S84k8&feature=player_embedded
Part 2: http://www.youtube.com/watch?v=4G7v8UUm-qA&feature=related
*
Part 3: http://www.youtube.com/watch?v=hCop5_CWXrY&feature=related
*
Part 4: http://www.youtube.com/watch?v=CgBsymU9-vI&feature=related
*
Part 5: http://www.youtube.com/watch?v=tWkFfi9e0S0&feature=related
Source and author: vlad9v (youtube)
عکس آپولو از دروازه آگارتا
پس از بازگشت ادمیرال او را تحت بازداشتی به مدت 6 ساعت قرار میدهند و او را مجبور می کنند تا از ذکر واقعیت خود داری کند حتی همسر او را تحت فشار قرار داده بودند و ناچار به اطاعت میشود و کل جریان را تحت عنوان حمله نازی ها جلوه میدهند .ادمیرال گزارشی به رئیس جمهور داده که در ان از یوفو ها با سرعتی غیر قابل باور ذکر شده که بین قطبین حرکت می کنند.
پس از این ماجرا در چندین سال بعد امریکا با دولتمردان چندین کشور بزرگ معاهده ای تنظیم می کنند که محدوده قطب را قسمت بی طرف اعلام و صرفا جهت تحقیقات صلح جویانه مد نظر قرار دهند. معاهده ای کاملا سری که از محتویات ان مردم هیچ کشوری مطلع نمیشوند.
برگرفته از سایت
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.
پ . ن : با تشکر فراوان از یاسمینا و منتظر عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب .
دوگون
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مولانا جلاالدین رومی
DOGON
دوگون ها قبیله ای هستند که در بخش اصلی ناحیه ی «بندیاگارا» و «دوانتزا» در مالی ، در غرب آفریقا ساکن شده اند.
این منطقه از سه ناحیه ی زمین شناسی تشکیل شده است:قسمت هموار،قسمت صخره ای وقسمت مسطح.
در داخل این ناحیه دوگون ها که تفریبا تعداد آن ها 300000 نفر می باشد دارای متمرکزترین جمعیت هستند.
به امتدادی 200 کیلومتری نواحی پرتگاهی صخره ای نام صخره های بندیاگارا را داده اند.
این صخره ها که جنس آن ها ماسه سنگ می باشد از جنوب غرب تا شمال شرق به طور نا هموار و موازی به سوی رود «نیجر» می روند و در نهایی ترین ارتفاع به 600 متر می رسند.
این صخره ها بستری مناسب و تماشایی را برای ساخت دهکده های دوگون ها در کنار پرتگاه به وجود آورده اند.
در این مکان 700 روستای دوگون وجود دارد که بیش ترین آن ها از لحاظ جمعیت،کمتر از 500 سکنه دارد.
در طول فصل گرم،دوگون ها روی بام خانه های گلی و سفالیشان دراز می کشند و «آبدوله کویو» ، یک مرد دوگون ،بالای پرتگاه بندیاگارا که مشرف بر ناحیه ی هموار بونگو است می ایستد.
همچنانکه از حاصلخیزی سرزمین سنگی اطراف بندیاگارا کاسته می شود،دوگون ها برای زراعت گندم در سرزمین های هموار و حاصلخیز بونگو که پربارتر و بهتر است به جلو پیشروی می کنند.
بدون هیچ تجهیزاتی و فقط با زور ماهیچه و مهارت،یک مرد دوگون صد ها متر در امتداد شیب سخت زمین صعود می کند.روستایی های «ایرلی» از طنابی که از پوست درخت «بااوباب» درست شده است برای جستجوی چلغوز کبوتر وصنایع مصنوعی «تلم» صخره های بندیاگارا را بالا می روند.چلغوز کبوتر برای تولید کود به کار می رود و کیسه ای 4 دلار به فروش می رود.صنایع تلم،مانند مجسمه های برنجی و بالش ها و زیر سری های چوبی توسط کلکسیونر های هنری غربی به قیمت های گزافی خریداری می شوند.
خاستگاه دقیق دوگون ها ، مانند تمدن های کهن دیگر ، نامعین است. تمدن آن ها ، در شباهت بسیاری با آداب و رسوم تمدن باستانی «سومر» پدیدار شد.هر دوی این تمدن ها از افسانه هایی سخن می گویند که آفرینش آن ها را توسط خدایانی می داند که از آسمان توسط کشتی های فضایی آمدند و جالب تر این که می گویند آن خدایان روزی باز خواهند گشت!
به علت این منابع نادقیق و نادرست تعداد بیشماری از انواع افسانه ها و روایت ها وجود دارد که نشان می دهد آن ها چگونه از سرزمین اجدادی و مادریشان به ناحیه ی بندیاگارا آمده اند.
آن ها به خودشان دوگون یا «دوگوم» می گویند ، اما در ادبیات و فرهنگ قدیم به آن ها «هبه» می گفتند که به معنای غریبه یا کافر و بت پرست است.
تئوری ها می گویند که قبیله و طایفه ی آن ها نسبت و نژاد مصری دارد.دوگون ها بعد به منطقه ای مهاجرت کردند که امروزه به آن لیبی گفته می شود.سپس آن ها به سوی منطقه ای در گینه یا موریتانی رفتند.
حوالی سال 1490 بعد از میلاد یعنی 600 سال پیش آن ها به علت مهاجم ها و یا خشکسالی سرزمین خود را ترک گفتند و به مکان فعلی ، یعنی صخره های بندیاگارا به مرکز مالی مهاجرت کردند.
باور های دینی دوگون ها مجموعه ی عظیمی است.دین دوگون ها عمدتا به پرستش اجدادیشان و ارواحی که در راه مهاجرت به صخره های بندیاگارا با آن ها روبرو می شده اند استوار است.آن ها «نومو» نامیده می شدند.
سه مکتب و آئین دینی برای دوگون ها وجود دارد که عبارتند از:»آوا» –»لِبه» و «بینو».
آوا: آوا آئین و مکتب مرگ است که هدف آن دوباره مرتب کردن فشار های روحی است که به وسیله ی مرگ نومو به وجود می آیند ، یک افسانه اجدادی که برای دوگون ها اهمیت زیادی دارد.
پیروان آئین آوا با لباس ها و نقاب ها ی نقاشی شده و ظاهر بسیار مزین در هر دو مراسم تدفین و یادبود می رقصند.
78 نوع نقاب آئینی برای دوگون وجود دارد که پیام نمادین آن ها به ورای زیبایی ، قلمروی دین و فلسفه می رود.
نخستین هدف رقص آوا ، هدایت روح متوفیان یا مردگان به سوی آخرین آرامگاهشان در قربانگاه های خانواده و تقدیس گذرگاه آن ها به سوی مقام ها و جایگاه های نیاکانشان است.
مکتب لبه ، خدای زمین ، عمدتا به چرخه ی کشاورزی و قدیس اصلی آن که به آن «هوگون» می گویند بستگی دارد.
هر دهکده ی دوگون یک معبد لبه دارد که محراب های آن ها ذره ای زمین ثبت شده دارد که آن ها را به سوی ادامه ی حاصلخیز کردن زمین تشویق می کند.
دوگون ها باور دارند که هر شب خدایی که نام ان لبه است هر شب در قالب ماری بزرگ نزد هوگون ها می آید و پوست آن ها را برای پاک کردن و تصفیه کردن و برانگیختن آن ها می مکد.
هوگون ها مسئول هستند که از پاکی و خلوص خاک محافظت کنند بنابراین مراسم کشاورزی زیاد برگزار می شود.(آن مار بزرگ استعاره و کنایه ای از DNA است.)
در ده «سَنقا» پیاز ها را می کوبند و کوبیده ی آن ها به شکل توپی در می آورند که در آفتاب می خشکد.سپس آن ها را به دورترین نقطه ، به ساحل عاج برای فروش حمل می کنند که تهیه ی انواع سس ها به کار می رود.
پیاز ها یکی از منابع اصلی مبادلات دوگون ها هستند که در سال 1930 توسط فرانسوی ها به دنیا شناسانده شد.
محصول ارزن:زنان دوگون محصول ارزن را در دهکده ی کانی کُمبال ذخیره می کنند.ارزن یکی از محصولات حیاتی برای دوگون است.آن ها ارزن را در ماه های خرداد و تیر میکارند ، هنگام آغاز باران می کارند که در ماه مهر قابل برداشت می شود.
امروزه ، یک آهنگر دوگون تکه پاره های آهن های به جا مانده از ریل های قدیمی و ماشین های از کار افتاده را بازیابی و اهنگری می کند.بنابراین ، ذره به ذره هنر جدا کردن آهن از سنگ معدن که دانش و علم کامل و زیادی می خواهد از آتش گرفته تا دما هایی مشخص متروک شد و از یاد ها رفت.
یکی از آخرین ذوب کنندگی ها در سال 1995 در مالی توسط آهنگران دوگون انجام شد.این اتفاق موضوع فیلمی به نام «ایناگینا ، آخرین پناهگاه و خانه ی آهن » شد.
یازده آهنگر که هنوز رمز و راز های هنر اجدادیشان را به همراه و یادگار داشتند موافقت کردند که یکی از آخرین گدازگری ها را انجام دهند.آن ها جمع شدند که ارواح اجدادشان را شاد کنند.
آن ها ذغال چوب برافروختند ، یک کوره به وسیله ی زمین و کلوخ درست کردند.آخرین کوره – یا ایناگینا – که به معنای » خانه ی آهن » است با کیفیتی فوق العاده به 69 کیلوگرم آهن حیات بخشید.
با این حجم آهن ، آهنگران وسایل سنتی کشاورزی ، وسایل دفاعی و جواهرات مردم دوگون را ساختند.
رقص های یودیو: هنگام جشن «داما» ، روستایی های یودیو دور دو رقاص چوب به دست حلقه می زنند.
رقص و صورتک ها تقلیدی از «تینگه تنگ» ، پرنده ای آبی با پاهای بلند است.رقص کنندگان قدم ها و حرکات طاقت فرسایی را هنگام بالا و پایین پریدن در جمعیت انجام می دهند.
مکتب یا آئین بینو یک رویه ی توتمی است (توتم ،روح محافظ شخص ،درخت یا جانورى که سرخ پوستان حافظ وحامى روحانى خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت آن خوددارى مى کردند،روح یاجانورحامى شخص –مترجم-لغت نامه ی «بابیلون» ) و پیوستگی زیادی با مکان های مقدس دوگون ها که دوگون ها برای قربانی اجدادیشان ، ارتباطات روحی و قربانی کردن هایی برای امور کشاورزی استفاده می کردند دارد. مارسل گرایل و همکارانش آمدند تا مطمئن شوند که همه ی مکان های عمده ی قربانی کردن دوگون ها با افسانه ی خلقت جهان که منحصرا به خدایی به نام نومو مربوط است ارتباط دارد. معابد بینو خانه ی ارواح اجداد افسانه ای بود که در مبدا تاریخی نامعین قبل از پیدایش مرگ در برابر انسان زندگی می کردند.
ارواح بینو اغلب خودشان را به صورت حیوانات در برابر نسل ها و نوادگان شناخته شده یشان در می آورند و در هنگام ریخته گری یا مهاجرت پا در میانی و واسطه گری می کنند و این گونه توتم قبیله می شوند.
روحانی های هر بینو از جایگاه ها و حرمهای مقدسی که اغلب نمای آنها با نگاره ها و سمبل های رمزی و نشانه ای نقاشی شده است نگهداری میکنند.
قربانی های » مخلوط خون و گندم » که در برداشت محصول اول انجام میگیرد، معابد بینو به هنگام بذرپاشی زمین ها و وقتی که شفاعت اجداد ابدیشان در میان باشد ساخته میشود.
دوگون ها بر این باورند که، با برگزاری چنین مراسمی، نیروی خیرخواهی از جدشان به آنها منتقل میشود.
ماسک های کانانگا شامل طرح های هندسی است. این ماسک ها موجودیت اولین موجودیت انسان ها را اظهار میدارد. دوگون ها باور دارند که رقص داما پلی به درون دنیای ماوراء طبیعه خلق میکند. بدون رقص داما، فرد مرده نمیتواند به صلح دست یابد.
خود-دفاعی آن ها از همبستگی اجتماعی شان، که بر پایه ی مجموعه ای از اعتقادات قوی فلسفی و دینی است می آید، قانون اساسی ای که توسط نیاکان پرستش میشود.
ماسک های آیینی و جسدها برای مراسم ها استفاده میشود و این ماسک ها در غارها نگه داری می شود.
دوگون ها مسلمان یا آنیمی هستند . پک توگونما، خانه ی کلمات که نشان مرکز اجتماعی مردان است، در هر کدام از دهکده های دوگون ها موجود است.
سقف کوتاه که توسط حکاکی یا مجسمه سازی حمایت می شود، از بحث های تعصبی و هواخواهی که از تشنج زدایی درون جنگ می آید، جلوگیری میکند.
سمبل ها و نمادهای با معنی «توگونا» را احاطه کرده است. در دشت «گوندو» ستون های «توگونا» اغلب از چوب «کایل» تراشیده و حکاکی میشوند و اغلب موضوع هایی درباره ی زایش و باروری را نمایش میدهند.تعداد زیادی از حکاکی ها از سینه ی زنان هستند. دوگون ها ضرب المثلی دارند که میگوید: » پستان دوم تنها به خدا » (با عرض پوزش این جمله ی انگلیسی معنی مشخصی برای ترجمه نداشت.مترجم.)
متاسفانه ، کلکسیونرها، قسمت هایی از ستون ها که اشکال پیچیده تری را دارند، با عبور کردن افراد سالمند دهکده به یغما برده اند. این ناقص کردن ستون های حکاکی شده، امنیت آن ها را تضمین میکند.
» آماگومه دلو » راهب و غیب گویی در روستای » بونگو » مراسمی را انجام میدهند، او با دیدن نشانه ها و شبکه ها در ماسه پیشگویی میکند. هنگام تاریک و روشن و گرگ و میش شدن هوا، او سوال های خود را روی ماسه برای جواب گرفتن از روباه مقدس میکشد و مینویسد. مردم دوگون باور دارند که روباه دارای قدرت های ماوراء طبیعه است.
قبیله ی دوگون ممکن است سوال هایی همچون، مردی که من عاشقش هستم، او نیز مرا دوست دارد؟ یا، آیا پیشنهاد شغلی کار در کلیسا را قبول کنم یا نه؟ را از غیب گو بپرسند. هنگام صبح، غیب گو پاسخ هایی را که روباه روی ماسه برجا گذاشته است را تعبیر میکند و میگوید.
روباه حتما می آید ، چون خود میداند ارزن، شیر و بادام زمینی برای او ، این حیوان مقدس در آنجا آماده شده است.
واشنگتن پست – دوگون – ویکی پدیا ( انگلیسی )
نومو
NOMMO
- نجوم و اختر شناسی
دوگون ها به علت داشتن دانش اختر شناسی و آموخته های سنتی شفاهی شان در این علم بسیارمعروف هستند ؛ اگر به هزاران سال پیش از این بازگردیم ، در مورد منظومه های ستاره ای ، پیوندی بین صورت فلکی شعرای یمانی و ایزیس ، الهه ی مصری می بینیم.
تا قرون 19 و 20 میلادی ، در مورد دانش اختر شناسی دوگون ها و این که آن ها این دانش را از کجا آموخته اند اکتشافی صورت نگرفت.
سنت شفاهی آن ها می گوید که «نومو» این دانش را به آن ها آموخته است.
منبع اطلاعات و دانش آن ها شاید به زمان کاهنان مصر باستان برسد.در سال 1930 میلادی ، 4 کاهن دوگون ، مهم ترین و ارزشمند ترین سنت های نا گفته و در راز نگاه داشته شان را با دو انسان شناس فرانسوی ، به نام های «مارسل گریال» و «گرمین دیه ترلن» ، با 15 سال شاگردی و کارآموزی این دو فرانسوی در قبیله در میان گذاشتند.
این ها افسانه های مرموز و در راز مانده ای در مورد ستاره ی شعرای یمانی (در فارسی به آن «شباهنگ» و در انگلیسی به آن “Sirius” می گویند. مترجم) که 6/8 سال نوری با زمین فاصله دارد بود.کاهنان دوگون می گویند که ستاره ی شعرای یمانی دارای ستاره ی همدمی است که از چشم انسان پوشیده و نا مرئی است.آن ها حتی اظهار می کنند که این ستاره مدار بیضوی با دوره ی گردش 50 ساله ای دارد که به دور ستاره ی شعرای یمانی می گردد که این ستاره کوچک و به طرز شگفت انگیزی سنگین است و به دور محور و قطب خود دوران می کند و می چرخد.
انسان شناس ها به طور ابتدایی این معلومات را در یک مجله ی گمنام انسان شناسی منتشر کردند، زیرا آن ها قدر و اهمیت اختر شناسی و علمی این اطلاعات مهم را نمی دانستند.
چیزی که آن ها نمی دانستند این بود که از سال 1844 میلادی ، اختر شناسان به این نکته مظنون شده بودند که ستاره ی شعرای یمانی همدمی دارد ، یعنی آن ها حدس زده بودند که این ستاره باید همدمی داشته باشد.هنگامی که آن ها با رصد های انجام شده پی بردند که ستاره ی شعرای یمانی در مسیر خود تلو تلو می خورد و لنگ می زند و می لرزد ، گمان آن ها به یقین و واقعیت تبدیل شد.
در سال 1862 ، الوان کلارک ستاره ی همدم ستاره ی شعرای یمانی را کشف کرد که با کشف او معلوم شد که این ستاره منظومه ای دو ستاره ای است.
در سال 1920 ، معلوم شد که ستاره ی همدم ستاره ی شعرای یمانی ، یعنی شعرای یمانی B ، یک ستاره ی کوتوله ی سفید است.کوتوله های سفید ستاره هایی کوچک ، متراکم و چگال اند که به طور کم نور و تاریک می درخشند.کشش جاذبه ی این ستاره ی همدم ، علت تلو تلو خوردن ستاره ی شعرای یمانی است.شعرای یمانی B از سیاره ی زمین کوچکتر است.
دوگون ها نام این ستاره ی همدم را پوتولو (potolo) به معنای ستاره ی تولو ، و به معنای کوچکترین بذر- پو گذاشته اند.بذر به خلقت مربوط است و بر می گردد ؛ در این جا شاید به معنای خلقت انسان.با این اسم (بذر) آن ها کوچک بودن ستاره را توصیف می کنند.آن ها می گویند این کوچکترین چیزی است که وجود دارد.آن ها حتی ادعا می کنند که این «سنگین ترین ستاره» است و به رنگ سفید است.دوگون ها بدین گونه ستاره ی همدم ستاره ی شعرای یمانی را با سه مشخصه ی اصلی و عمده به عنوان یک کوتوله ی سفید توصیف می کنند:کوچک ، سنگین و سفید.
توصیف نومو
نومو ها ارواح و روان های اجدادیشانند (گاهی اوقات مربوط می شود به خدایان( که به وسیله ی قبیله ی دوگون مالی پرستش می شده اند.کلمه ی نومو از یک کلمه ی دوگونی به معنای «درست کردن یک نوشیدنی» مشتق شده است.نومو ها معمولا مخلوقاتی دو جنسه (ذوحیاتین ، خاکی و آبی.مترجم) و ماهی مانندی توصیف شده اند.هنر های بومی ، نومو ها را مخلوقاتی شبه انسانی ، با دست و پا و مانند ماهی با دم نشان می دهند.
گاهی حتی به آن ها «ارباب آب» ، «آگاهی دهندگان و انگیزانندگان» و «معلمان» می گویند.
خدایان ذوحیاتین (دو جنسه)
نومو را می توان تک و منحصر بفرد یا گروهی از ارواح به عنوان یک کل نامید.معنی این عنوان یعنی «نومو» را میتوان «به طور مشخص فرد» و «نومو ها» را میتوان به گروهی از
«هستی ها یا بودن ها» ربط داد
نومو شایسته ی اسم هایی همچون «منحصر به فرد» یا «گروهی از ارواح به عنوان یک کل» نیز هستند.
اسطوره شناسی (افسانه شناسی) نومو
اسطوره شناسی نومو اظهار می کند که نومو اولین مخلوقی بود که توسط خدای آسمانی ، آما ، آفریده شد.اندکی بعد از این خلقت نومو تحت تاثیر یک دگرگونی قرار گرفت و به 4 جفت دوقلو تبدیل شد.یکی از این دو قلو ها علیه نظم جهانی که توسط آما خلق شده بود،شورید.آما ،برای دوباره نظم بخشیدن به خلقتش یکی دیگر از اولاد و دودمان نومو را قربانی کرد و بدن او در سراسر جهان تجزیه و پراکنده شد.این پراکندگی بدن ، توسط دوگون ها ، به عنوان منبعی برای ازدیاد معابد بینو در سرزمین مادریشان تلقی شد ; بدین صورت که هر جا که تکه ی بدنی افتاد ، آن ها معبدی بنا کردند.
در اواخر سال 1940 میلادی ، دو انسان شناس فرانسوی نامبرده ( که از سال 1931 با دوگون ها کار می کردند و به سر می بردند) ، میراث داراطلاعاتی ارزشمند و مرموز دیگری نیز شدند و آن چیزی نبود جز اسطوره شناسی مهر و موم شده و مرموز دیگری درباره ی نومو.
دوگون ها به این دو انسان شناس ، باوری را گفتند که می گفت نومو ها ساکن و مقیم و اهل ستاره ی گردنده به دور ستاره ی شعرای یمانی بودند!
نومو ها با یک کشتی فضایی به همراه غرش و صدای رعد آسا و آتش از آسمان فرود آمدند.بعد از پایین آمدن ، آن ها مخزن آبی ساختند و در آن به غواصی پرداختند.افسانه های دوگون ها اظهار می کند که نومو ها نیازمند زندگی در محیطی با مایع آب بودند.
بر حسب افسانه ای که گرایل و دیه ترلن نقل می کنند :نومو بدن خود را در برابر انسان ها قسمت قسمت و تکه تکه می کرد تا انسان ها از آن تغذیه شوند.شاید به همین دلیل نیز آن ها میگویند که جهان «نوشیده از بدن او» است; نومو همچنین انسان ها را وادار به نوشیدن کرد.او تمام وجودش را به هستی های انسان بخشید.نومو به یک درخت به دار آویخته شد و مصلوب شد ، اما زنده و احیا شد و به خانه و دنیای مادری خودش بازگشت.افسانه های دوگون می گوید او روزی در قالب انسانی ، برای ملاقات دوباره ی زمین در آینده باز خواهد گشت.
Enki or Ea-in
جدال
در سال 1970 کتابی با عنوان » راز شباهنگ » درباره ی سنت ها و باورهای دوگون ها در باب ستاره ی شباهنگ و نوموها توسط » رابرت تمپل » به چاپ رسیده و به محبوبیت قابل توجهی نیز رسید. در این کتاب » رابرت تمپل » به این نتیجه رسید دانش دوگون ها درباره ی نجوم و پدیده های غیر قابل رویت کیهانی را فقط در صورتی میتوان توضیح داد که قبول کرد این دانش ها توسط نژاد فرا زمینی که در برخی نقاط در زمان های گذشته به ملاقات دوگون ها آمده بودند به آن ها داده شده است. او این قبیله را به افسانه ی نومو ربط داد و قانع شد و به این پی برد که نوموها ساکنان فرا زمینی منظومه ی ستاره ای شباهنگ بودند که در گذشته های دور چندین بار به زمین سفر کردند و دانش درمورد منظومه ی ستاره ای شباهنگ ( شعرای یمانی را ) ، ( مانند منظومه ی شمسی ما ) را در اختیار قبایل دوگون قرار دارند.
در این حال،» والتر ون بیک » ، انسان شناسی که درباره ی دوگون ها مطالعه میکند، هیچ شواهدی از اینکه دوگون ها ذره ای دانش تاریخی درمورد ستاره ی شعرای یمانی را در گذشته داشته اند پیدا نکرد.
ون بیک مطرح کرد که » گرایل » درگیر مسایلی همچون مشکلات پرسش از منابع دوگونی خودش شد که در طی آن افسانه ها و اسطوره های جدیدی با درد دل ها و صحبت های دوگون ها به وجود آمد.
«کارل ساگان » در اولین گردهمایی دوگون اشاره کرد که دوگون ها دانش خود در مورد این که ستاره ی شباهنگ ستاره ای دوتایی است را در سال 1940 کسب کردند، یعنی در حالیکه فرصت فراوانی نیز داشتند تا دانش خود در مورد علوم کیهانی درباره ی ستاره ی شعرای یمانی و منظومه ی شمسی را در تماس با جوامع زمینی و انسان ها را ارتقا دهند. (یعنی او میگفت دوگون ها دانش خود را در همین 70 سال اخیر کسب کرده اند.) نیز باید به این نکته اشاره کرد که سیستم های ستارگان دوتایی مثل شباهنگ دارای منطقه بسیار محدود و یا منطقه ای غیر مسکونی برای حفظ سیاره ای قادر به حفظ زندگی ، آن طور که نوموها از زندگی وابسته به آب میگویند، هستند.
بعد از این انتقاد شدید از سوی ون بیک، دختر و همکار » مارسل گرایل » ، » جنو یو کالاما گرایل» ، با دفاع از گفته های پدرش ، انتقادات ون بیک را رد کرد و این گفته های او را ناشی از حدس و گمان اشتباه که ریشه در جهل آشکار و عادت درونی او دارد ، دانست. اما ون بیک به نقل از خود و انسان شناسان دیگر همچنان به این گفته ی خود که دوگون ها در مورد ستاره ی همدم شباهنگ میدانستند ( » امه یا » یا ستاره ای بزرگتر از شباهنگ «ب » ،اما در بزرگی سبکتر و کمنورتر ) درست است، پایبند ماند و باعث شد که این موضوع همچنان مورد بحث قرار بگیرد.
در سال 1995، مطالعات گرانشی احتمال وجود ستاره ی کوتوله ی قرمز را که به دور شباهنگ میگردد، نشان داد. اما مشاهدات بیشتر این موضوع را تایید نکردند.
روزنامه نگار و شخص شکاکی به نام » جیمز ابرگ » که مقاله هایی درباره ی فضا مینوشت ادعای ظاهر شده در مورد افسانه و اسطوره شناسی دوگون را در کتابی که در سال 1982 به چاپ رسید جمع کرد. او تصدیق میکند که فرضیات اخیر کاملا اتفاقی هستند و هیچ پایه و اساس و شواهد مستندی ندارند و نتیجه میگیرد که رمز و راز ستاره ی شباهنگ همیشه به همین صورت باقی خواهد ماند، همان طور که از اسمش پیداست : » معمای شباهنگ » .
پیش از این، منتقدان دیگری مانند ستاره شناسی به نام » پیتر پش » و همدستان او » رولاند پش » و » ایان ریدپث » ،دانش پیشرفته ی اختر شناسی دوگون ها را حاصل مخلوطی از زیاده روی در شرح و بیان توسط مفسران و عدم خلوص و ناپاکی فرهنگی دانسته اند.
نومو ، ویکی پدیا(انگلیسی)
(ترجمه:سید احمدرضا بنی طبا جشوقانی)
منبع: http://www.crystalinks.com/dogon.html
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.
پ . ن : با تشکر فراوان از دوست خوبم احمد رضای عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب .
دیالوگ | صحبت کننده | زمان |
[دو هواپیما, در ساعت 5:11 در 500 تا 100 فوتی کابین خلبان توجه را جلب کرد] | ARTCC | 5:18 |
مرکز کنترل, هواپیمای 1628 صحبت میکنه, آه, آیا ترافیکی دارید,آه, در موقعیت ساعت 7 ؟ | JAL-1628 | 5:19:15 |
هواپیمای 1628 نامفهوم , دوباره تکرار کن…. | AARTCC کارل هنلی | 5:19:24 |
آیا تراقیکی بالای سر ما دارید؟ | JAL-1628 | 5:19:28 |
هواپیمای 1628 نه. دریافت شد. | AARTCC | 5:19:32 |
آه, دریافت شد و ,آه , ما در دیدمون , آه, دو ترافیک ,آه , در جلوی خودمون تفریبا در یک مایلی. | JAL-1628 | 5:19:36 |
هواپیمای 1628 , دریافت شد, آیا شما …,آه , میتونی هواپیما رو شناسایی کنی؟ | AARTCC | 5:19:49 |
آه , مطمئن نیستیم, اما درست روبروی ماست. | JAL-1628 | 5:19:58 |
هواپیمای 1628 , دریافت شد. با هاش ارتباط برقرار می کنیم و , آه میتونی بگی تو چه ارتفاعیه؟ | AARTCC | 5:20:04 |
آه , تفریبا هم ارتفاع ماست. | JAL-1628 | 5:20:14 |
هواپیمای 1628 دریافت شد. می خوای ارتفاعت رو کم و زیاد کنی؟ | AARTCC | 5:20:21 |
آه , نه , منفی. | JAL-1628 | 5:20:27 |
هواپیمای 1628 , اگه میتونی نوع هواپیما رو شناسایی کن, آه , و اگه میتونی نظامی یا غیر نظامی بودن اونو شناسایی کن. | AARTCC | 5:21:19 |
هواپیمای 1628 صحبت میکنه. ما نمیتونیم نوعش رو تشخیص بدیم,آه, اما میتونیم ببینیم, آه, چراغ های ناوبری اونو. | JAL-1628 | 5:21:35 |
دریافت شد, آقا. رنگ های چراغ ها رو بگو. | AARTCC | 5:21:48 |
رنگ , آه, سفید و زرد, فکر میکنم. | JAL-1628 | 5:21:56 |
سفید و زرد. ممنون. | AARTCC | 5:22:03 |
[بررسی هایی را بر اساس ترافیک هوایی و همچنین رنگ ها انجام میدهند . استعلام هایی را نیز از سایر مراکز می گیرند و لی بی نتیجه است. | AARTCC | 5:21 |
بعد از سه تا پنج دقیقه دو پرنده موقعیت خود را بدون اطلاع به آ آ آر تی سی سی تغییر می دهند , تلاش کاپیتان هم برای گرفتن عکس بی نتیجه می ماند. | ||
[ درخواست اطلاعات در مورد هوا و ابر ها] | AARTCC | 5:22:11 |
[ اطلاعات هواپیما نامفهوم است و از آنها درخواست می شود که فرکانس خود را تغییر دهند] | AARTCC | 5:22:41 |
[گزارش مبنی بر این است که ایرهایی در زیر آنها دیده می شود] | JAL-1628 | 5:23:05 |
و حالا هدف , آه , تراقیک ناپدید شد. ما نمیتونیم ببینیمش. | JAL-1628 | 5:23:13 |
اختلالات پس از 10 تا 15 دقیقه به حال نرمال در آمد. | ||
هواپیمای 1628 دریافت شد. و من پاسخی از آن شی دریافت نکردم. | AARTCC | 5:23:19 |
مشاهدات:
در 17 نوامبر سال 1986 کارکنان پرواز هواپیمای ژاپنی بوئینگ 747 سه شی ناشناخته (یوفو) را بر فراز آسمان شرقی آلاسکا در غروب آفتاب مشاهده کردند.
و اشیا از سمت چپ(تاریک) هواپیما به سمت راست (روشن تر) حرکت می کردند.
در آخر دو شی اول را هر سه کارکنان هواپیما دیدند. کاپیتان کنجو ترائوچی یک خلبان کار کشته با تجربه پرواز 10000 ساعت و همچنین تجربه خلبانی هواپیماهای جنگی در کابین خلبان در سمت چپ نشسته بود؛ کمک خلبان تاکانوری تامفوجی در سمت راست نشسته بود و مهندس پرواز یوشیو سوکوبا نیز حضور داشت.
هواپیما در تنظیمات خلبان اتوماتیک در ارتفاع 110000 متری در ساعت 5:09 عصر به سمت تالکنتا در آلاسکا قرار داشت.
دو شیء:
ساعت 5:11 عصر.
کاپیتان ترائوچی در سمت چپ خود در دور دست و حدود 610 متر پایین تر از خود متوجه دو شیء شد که بسیار شبیه هواپیماهای نظامی بودند.
در ساعت 5:18 یا 5:19 عصر آن دو شیء فاصله خود را به 150 تا 300 متری جلوی هواپیما رساندند.
کاپیتان ترائوچی اینطور آن اشیا را توصیف می کند که:» آن چیز ها طوری حرکت می کردند که انگار هیچ جاذبه ای وجود ندارد! سرعتشان بالا رفت سپس متوقف شدند بعد از آن با سرعتی هم اندازه ما پرواز میکردند طوری که به نظر در کنار ما ایستاده بودند.سپس با نوری خیره کننده به مدت 3 تا 7 ثانیه که با تابشی فوق العاده گرم همراه بود مواجه شدیم و بعد از 3تا 5 دقیقه پهلو به پهلوی ما به مدت 10 دقیقه حرکت می کردند.»
حرکت آن ها طوری بود که هواپیما حرکت موجی پیدا کرده بود که از روی دماغه هم مشخص بود هواپیما تکان میخورد.
هر کدام از اشیا دیسک شکل بودند و قسمتی از آن هم که شبیه دماغه هواپیما بود مستطیل شکل بود همچنین قسمت تیره و مجزایی هم در مرکز آن ها قرار داشت که کاپیتان بیان می که زمانی که از زاویه دیگری نیز مشاهده می شدند شکلی مانند سلیندر داشتند.
این اشیا در 5:23:13 عصر در افق شرق ناپدید شدند.
سفینه مادر:
در جایی که اولین شیء ناپدید شد کاپیتان ترائوچی متوجه پرتوهای نور کمرنگی شد که بر ارتفاع, سرعت, و موقعیت آنها تاثیر گذار شده بود.
تنظیمات رادار تا شعاع 46 کیلومتری بود و کاپیتان در مورد حضور این اشیا در موقعیت ساعت 10 و فاصله 13.9 کیلومتری به ای تی سی اطلاع داد که آنها چیزی نیافتند اما برطبق المنت ریس در جهتی که هواپیمای ژاپنی حرکت می کرد برای چند دقیقه چیزی مشخص بوده که بصورت مواج حرکت میکرده .
زمانی که به روشنایی های شهر رسیدند باعث آشکار شدن شیء دیگر شد که ترائوچی اعتقاد داشت یک سفینه مادر غول پیکر به اندازه 2 هواپیمای باری دیده است و پس از مشاهده تلاش می کند که مسیر هواپیما را از آن دور سازد در حالی که شی دنبال آنها می رفت و از ارتفاع 35000 فوتی به 31000 فوتی با 360 درجه تغییر حرکت می کرده.
حتی رادارهای کوتاه برد فرودگاه فیربانک نیز آن را ثبت نکرده بودند.
ای تی سی مداخله ارتش را پیشنهاد کرد تا آنها را به سلامت به مقصد برساند انا با مخالفت ترائوچی مواجه شد, سرانجام هواپینای 1628 ژاپن در ساعت 18:20 به سلامت به زمین نشست.
پس از واقعه:
کاپبتان ترائوچی اظهار داشت که بر طبق گزارشات اف اف ای آن شی یوفو بوده است.
در دسامبر 1986 ترائوچی مطلب را به دو خبرگذاری کیودو اطلاع داد.پس از این کار هواپیمایی ژاپن بسرعت وارد قضیه شد و او را پشت میز نشین کرد و همچنین ممنوع المصاحبه که سرانجام او در کانتو بازنشست شد.
خبر گزاری کیودو با مرکز اطلاعات اف اف ای , پل استوک ارتباط برقرار کردند و از صحت موضوع اطمینان یافتند.
در پی این موضوع اف اف ای ناحیه آلاسکا با جان کالاهان رئیس بخش تحقیقات در مورد تصادفات میخواستند ببینند که چه چیزی باید در مورد این یوفو ها بگویند.
جان کالاهان از هر حادثه ای بی خبر بود و اظهار داشت که این اشیا بسیار مشابه بمب افکن اند!
او از مسئولان خواست برای واگذاری مطلب به مرکز تکنیکی نیوجرسی اقدام کنند و نوارهای صوتی و ویدئویی و همچنین رادار ها را نیز بازبینی کنند.
یک روز بعد دونالد دی انگن از اف اف ای که بیش از نیم ساعت نوارها را بررسی کرده بود خواست تا یک جلسه ای را آماده کنند تا به گروهی از مسئولین حکومتی توضیحاتی دهد و همچنین عنوان کرد تا قبل از آن صحبتی از این قضیه جایی درز پیدا نکند.
جلسه با حضور اف بی آی , سی آی ای , و گروه تحقیقاتی پرزیدنت ریگان همراه بود تمام حاضرین مطلب را سری دانسته و بیان کردند این جلسه به هیچ عنوان نباید عمومی شود.
بعد از سه ماه در 5 مارس 1987 اف اف ای نتایج بدست آمده را در یک کنفرانس عرضه کرد.
پل استوک بیان می کند که ما تجهیزات کافی برای اثبات چیزی در آن منطقه را در اختیار نداریم و می افزاید که ما نمیتوانیم دیده های کارکنان هواپیما را رد کنبم اما چیزی را که آنها دیده اند را نمی توانیم اثبات کنیم همچنین پس از کنفرانس اسنادی در اختیار خبرنگاران قرار گرفت.
:AS-53 UFO پرواز
در 29 ژانویه 1987 در ساعت 6:40 دقیقه عصر پرواز 53 هواپیمایی آلاسکا یک شی را که در ارتفاع11000 متری و 97 کیلومتری غرب مک گراث با سرعت زیادی حرکت می کرد را مشاهده کردند و رادار آن یک شی بزرگ را در منطقه ساعت 12 و فاصله 40 کیلومتری نشان میداد.
آنها نمی توانستند تشخیص دهند که شیء یا نوری در آنجا قرار دارد چیست آنها فقط متوجه بودند که فاصله آن از رادار به سرعت زیاد می شد در یک ثانیه 5 مایل به فاصله اش اضافه کرد که سرعت آن 290000 کیلومتر بر ساعت تخمین زده شد در حالی که طبق گزارشات سرعت هواپیما یک مایل در ثانبه یعنی حدود 5800 کیلومتر بر ساعت بود.
شیء باز هم خارج از دسترس رادارهای ای آر تی سی سی بود و نتوانست ادعاهای خلبان را اثبات کند.
دیالوگ | صحبت کننده | زمان |
مرکز, پنجاه و سه صحبت میکنه. | AS-53 | 18:39:29 |
آلاسکا 53 , بفرمایید. | ZAN | 18:39:30 |
ترافیکی , آه, در این ناحیه وجود داره؟ | AS-53 | 18:39:33 |
آه, من یکی از سمت انکوریج بع مک گراث می بینم. این پایپر ناواجو در 12000 و ,آه, و در فاصله ای مشابه رایان ایر راش صفر دو تخمین زده میشه بر فراز مک گراث صفر چهار صفر هشت در دو پنج صفر . و هواپیمای دیگه ای دیده نمیشه. | ZAN | 18:39:36 |
باشه ما فقط در مورد ارتفاع خودمون کنجکاو شده بودیم,آه , در راس آن جهت, متشکرم. خبری از یوفو اخیرا نداشتید؟ | AS-53 | 18:39:52 |
خوب, ما آماده پاسخ و کمک به شما هستیم, آه, می تونی بهم بگی, آه, موقعیت هواپیما رو؟ | ZAN | 18:40:10 |
بله, فقط زیر رادارمونه. و تقریبا یه مایل بر ثانیه سرعت داره. فقط کمی از راست جلوتر از ما بود و ناپدید شد. | AS-53 | 18:40:15 |
آلاسکا 53 , دریافت شد. و , آه, آه, آیا شما هواپیما یا چیزی شبیه اونو دیدین؟ | ZAN | 18:40:26 |
منفی. ما فقط بالا پایین شدنش در رادار رو دیدیم, آه, ترافیک . , آه , و ناگهان ناپدید شد. | AS-53 | 18:40:32 |
آلاسکا 53 , دریافت شد. آماده به کار باش لطفا. | ZAN | 18:40:41 |
انکوریج . آلاسکا 53 , مک گراث. | AS-53 | 18:44:31 |
آلاسکا 53 بفرمایید. | ZAN | 18:44:34 |
53 مک گراث در صفر سه چهار چهار سطح سه پنج صفر. انکوریج صفر چهار یک چهار برای فرود. | AS-53 | 18:44:36 |
آلاسکا 53 , دریافت شد. با مرکز یک یک هشت نقطه ی دو شش صفر دی ام ای جنوب شرقی مک گراث ارتباط برقرا کن. و من فقط چکش می کنم, ما هواپیمای نظامی آماده به کار نداریم. و مطمئنا نظامی نیست. ,آه, آیا شما چیز دیگه ای مثل ارتباط داشتید؟ | ZAN | 18:44:45 |
آه , نه قربان. | AS-53 | 18:45:03 |
آلاسکا 53 می بینمت بعدا روز خوبی داشته باشی. | ZAN | 18:45:06 |
[پیام نامفهوم] | AS-53 | 18:45:08 |
منبع: http://www.ufocasebook.com
پ . ن : با تشکر فراوان از پوریای عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.
صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز